باز آفرینی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
بازآفرینی و گسترش ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد صفحه 46 درس 3 سوم نگارش هشتم
باز آفرینی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد ؛ در این مقاله به پاسخ و جواب بازآفرینی و گسترش ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد از صفحه ۴۶ درس ۳ سوم کتاب نگارش هشتم پرداخته ایم. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین مشاهده کنید: جواب فعالیت های درس سوم نگارش هشتم
معنی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد نگارش هشتم
مفهوم ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد :
این ضرب المثل کنایه از اشاره به تقلید کورکورانه میباشد.
ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد خاطرنشان می شود که در زندگی نباید کورکورانه رفتار کرد زیرا منجر به پشیمانی می شود.
به همان اندازه که تقلید کردن آگاهانه از افراد درست کار و نیکو و الگوبرداری از آنها می تواند خوب باشد و مسیر مثبت و خوبی را جلوی پای ما بگذارد، تقلید کورکورانه و الگوهای اشتباه هم تأثیر عمیقی بر زندگی ما خواهد داشت.
به همین خاطر به کسی که فقط تقلید می کند و ادای افراد دیگر را در می آورد و راه و روش درست زندگی خودش را هم فراموش می کند، میگویند: همچون کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد , راه رفتن خودش را هم فراموش کرد.
همچنین مشاهده کنید: انشا درباره بیمه تامین اجتماعی از نگاه خوشه های نمودار نگارش هشتم
گسترش و بازآفرینی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد نگارش هشتم
روزی روزگاری در زمان های قدیم کلاغ سیاهی در آسمان آبی پرواز می کرد، کلاغ همان گونه که پرواز می کرد و از فضای اطراف خود لذت می برد، به کوهی با گل های زیبا و رنگارنگ رسید و به طرف کوه رفت، اما پشت کوه، کبک زیبا و جذابی بود که با شیرینی و ذوق قدم می زد و کلاغ شیفته راه رفتن آن کبک شد.
کلاغ از دیدن کبک زیبا با آن طرز راه رفتن بسیار خوشحال شد و با خود گفت: من هم می خواهم مثل آن کبک زیبا قدم بزنم، او آنجا ماند و هر روز به راه رفتن آن کبک نگاه می کرد تا از دور نحوه راه رفتن او را یاد بگیرد و او هم مثل کبک راه برود.
کلاغ هر روز از کبک تقلید می کرد و به مرور زمان راه رفتن خودش را فراموش می کرد. کلاغ بعد از مدتها نه راه رفتن کبک را یاد گرفت و نه راه رفتن خودش را به یاد می آورد، به همین دلیل این گونه بود که گفتند کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد ، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد.
همچنین بخوانید: انشا درباره دیدن مورچه ای که باری را می کشد نگارش هشتم
انشا درباره ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
مقدمه: چند روز پیش کلاغ عاشق کبک قهوه ای رنگ شد و خواست با او ازدواج کند. بنابراین با پدرش به خواستگاری خانم کبک رفت.
بدنه انشا: خانم کبک که خواستگارهای زیادی داشت، باور نمی کرد که یک کلاغ به خودش اجازه دهد از او خواستگاری کند، بنابراین خانم کبک تصمیم گرفت به کلاغ بگوید که اگر بتواند راه رفتن خود را درست کند و مثل کبک ها راه برورد، با کلاغ ازدواج خواهد کرد.
کلاغ به لانه برگشت. هر روز صبح به کبک ها نگاه می کرد و سعی می کرد مانند آنها راه برود. همه گفتند: او دیوانه شده است و به اجداد کلاغ ها برخورده بود که می خواست یکی از آنها راه رفتن خود را فراموش کند و از روی کبک ها تقلید کند. اما روزها از تقلید کردن کلاغ از روی کبک ها گذشت، تا این که یک روز کلاغ به دیدن کبک رفت.
کبک گفت: حالا چند قدمی راه برو، اما تا زمانی که کلاغ شروع به راه رفتن کرد، دید که مانند روزهایی شده است که بچه کلاغ بود و نه تنها راه رفتن خانم کبک را یاد نگرفته بود بلکه راه رفتن خودش را هم فراموش کرده بود.
نتیجه گیری: کلاغ تازه فهمید که هرکسی باید با کسی مثل خودش ازدواج کند و هرگز نباید به خاطر ازدواج با رفتار و وجه اشتراک اجدادش مخالفت کند و آنها را را زیر پا بگذارد.
از آن به بعد این ضرب المثل به وجود آمد که به کلاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش راهم فراموش کرد.
همچنین بخوانید: توصیف حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش نگارش هشتم
شعر در مورد ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
شعر کلاغ و کبک از جامی درباره ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد :
زاغی از آنجا که فراغی گزید / رخت خود از باغ به راغی کشید
زنگ زدود آینهٔ باغ را / خال سیه گشت رخ راغ را
دید یکی عرصه به دامان کوه / عرضهده مخزن پنهان کوه
سبزه و لاله چو لب مهوشان / داده ز فیروزه و لعلش نشان
نادره کبکی به جمال تمام / شاهد آن روضهٔ فیروزهفام
فاختهگون جامه به بر کرده تنگ / دوخته بر سدره سجاف دورنگ
تیهو و دراج بدو عشقباز / بر همه از گردن و سر سرفراز
پایچهها برزده تا ساق پای / کرده ز چستی به سر کوه جای
بر سر هر سنگ زده قهقهه / پی سپرش هم ره و هم بیرهه
تیزرو و تیزدو و تیزگام / خوشروش و خوشپرش و خوشخرام
هم حرکاتش متناسب به هم / هم خطواتش متقارب به هم
زاغ چو دید آن ره و رفتار را / و آن روش و جنبش هموار را
با دلی از دور گرفتار او / رفت به شاگردی رفتار او
باز کشید از روش خویش پای / در پی او کرد به تقلید جای
بر قدم او قدمی میکشید / وز قلم او رقمی میکشید
در پیاش القصه در آن مرغزار / رفت براین قاعده روزی سه چار
عاقبت از خامی خود سوخته / رهروی کبک نیاموخته
کرد فرامش ره و رفتار خویش / ماند غرامتزده از کار خویش
همچنین بخوانید: انشا مقایسه برخاستن از خواب در صبح روستا و شهر نگارش هشتم
و
توصیف حس و حال طعم خورشت قورمه سبزی نگارش هشتم
✅ به پایان مقاله باز آفرینی ضرب المثل کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد صفحه 46 کتاب نگارش هشتم متوسطه اول رسیدیم، اگر پیشنهاد یا سوالی در این رابطه داشتید حتما آن را از بخش نظرات بپرسید تا کارشناسان ما پاسخگوی شما باشند.
مثل همیشه عالی و خوب هست….
عالی مثل همیشه🤌🏼❤
سلام عالی بود
خیلی انشا هاش خوشگل دلنشین هستن