معنی ضرب المثل کار نیکو کردن از پرکردن است + ریشه و داستان

معنی و مفهوم ضرب المثل کار نیکو کردن از پرکردن است چیست؟ پیام اصلی این است که برای رسیدن به موفقیت و هدفی که در ذهن داریم، باید تلاش و سختی بسیار کشیم. در ادامه با بخش ضرب المثل ماگرتا برای مطالعه داستان و گسترش آن همراه باشید.

معنی ضرب المثل کار نیکو کردن از پرکردن است

فهم خود از ضرب المثل کار نیکو از پرکردن است در یک بند بنویسید : مفهوم کلی انجام کارهای سخت است که تنها با تمرین زیاد می شود آن ها را انجام داد. برای این ضرب المثل مفاهیم زیاد دیگری وجود دارد که در ادامه آن ها را بررسی می کنیم.

1- هر چه برای کار و هدفی که داریم بیشتر تلاش کنیم به همان اندازه نتیجه بهتری نیز نصیبمان می شود.

2- انسان اگر برای رسیدن به هدفش پیگیری بیشتری داشته باشد، زودتر موفق می شود.

3- استمرار در انجام هر کار موجب گرفتن نتیجه ای با کیفیت تر و در حد کمال می شود.

4- تمرین و تکرار، تکرار، تکرار. برای هرکاری باید عزمی راسخ و جدیت به خرج داد.

5- هر چقدر انسان برای انجام کاری تمرین داشته باشد، مهارت بیشتری نیز کسب می کند و نتیجه ی بیشتری میگیرد.

شما نیز می توانید فهم خود از ضرب المثل کار نیکو از پرکردن است را در قسمت دیدگاه با سایر دانش آموزان به اشتراک گذارید.

داستان و ریشه ضرب المثل کار نیکو از پرکردن است

فهم خود را از ضرب المثل کار نیکو کردن از پر کردن است صفحه 62 نگارش فارسی ششم در یک بند بنویسید : گفته می شود که روزی بهرام گور در شکارگاه اش در حال شکار بود. در همین حال ، یک گورخر بزرگ را از دور در حال راه رفتن دید.

در همین حال بهرام یک تیر داخل کمانش انداخت و به یکی از خادمان خود گفت: “من این گورخر هر طور که تو می خواهی شکار خواهم کرد.”

کنیز گفت: “من می خواهم شما با یک تیر پای این گورخر را به گوشش بدوزی.”

بهرام منتظر ماند و به محض اینکه حیوان پای راست خود را برای خاراندن نزدیک به گوشش آورد، آن را نشانه گرفت و تیر را زد و تیر به سم حیوان برخورد کرد و سپس از گوش او بیرون آمد، دقیقا همانطور که کنیز خواسته بود.

خادم گفت: “پادشاه ، تو این کار را به خاطر انجام تمرینات سخت توانستی انجام دهی، نه به دلیل قدرت بازوی خود.”

بهرام از این حرف ناراحت شد و دستور داد که کنیزک را بکشند. در حالی که کنیز در خطر مرگ بود ، به ماموری که می خواست او را بکشد گفت: “مرا نکش ، کاری می کنم تا شاه از کشتن من امتناع ورزد.”

مامور موافقت کرد و او را به قصری در حومه شهر برد. از روز اول ، خدمتکار گوساله تازه متولد شده ای را حمل کرد و از پله های قصر که شصت پله بود بالا می برد. او این کار را هر روز تکرار می کرد تا زمانی که گوساله بزرگ شد، اما باز هم کنیز آن گوساله را به راحتی بالا می برد.

روزی بهرام به شکار رفت و در راه خود به همان قصر شصت پله رسید و ترجیح داد مدتی در آن مکان استراحت کند، کنیز که شاه را دید خود را پوشاند، گاو را برداشت و از پله ها بالا رفت!

بهرام که این صحنه را دید، گفت: “این به دلیل تمرین زیاد است ، نه قدرت بازو.”

کنیز که خود منتظر شنیدن همین جمله بود جلو آمد و گفت: “آن روز در محل شکار ، من همین جمله را گفتم و تو دستور مرگ من را دادی.

بهرام که حقیقت را به خوبی درک کرده بود از ریختن خون او گذشت و گفت: “درست است، کار نیکو کردن از پرکردن است.”