ادبیاتفرهنگ و هنر

شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» از شهریار

متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا از استاد شهریار + عکس نوشته

شعر کامل آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا : «شهریار» در روایتی که به وی منتسب میباشد، از ماجرا عشق و علاقه زمان جوانی‌اش که با دیدن وی بعد از سال‌ها در پیری شعر مشهور «حالا چرا» را سروده، گفته میباشد. در ادامه با متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا شهریار در شعر ماگرتا همراه باشید.

متن شعر گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود قیصر امین پور

شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

متن کامل شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

آمدی، جانم به قربانت ، ولی حالا چرا ؟
بی‌ وفا ، حالا که من افتاده‌ ام از پا چرا ؟


نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل، این زودتر می‌ خواستی، حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟

نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده‌ ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟

وه که با این عمرهای کوته بی‌ اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب‌ آلود من لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌ کند
در شگفتم من نمی‌ پاشد ز هم دنیا چرا؟

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟

شهریارا بی‌ حبیب خود نمی‌ کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌ روی تنها چرا؟

شهریار

اشعار فریدون مشیری

عکس پروفایل شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
عکس پروفایل شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

متن شب بخیر عاشقانه

داستان شهر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا شهریار چه بوده است؟

روایت به تاخیر در یک قرار عاشقانه برمی‌گردد؛ شاید برای همین است که سال هاست هنگامی کسی که چشم به راه آمدنش بوده ایم، دیر می رسد، مصراع ابتدا شعر مشهور «حالا چرا» یعنی «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» سروده شهریار را برایش می خوانیم.

در ماجرا نقل‌گردیده، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) در رابطه ماجرای سرودن این شعر گفته میباشد: در سال ۱۳۰۹ که فردی درباری دختر مورد علاقه‌ام را از چنگم به درآورد و مرا پس از پانزده روز دستگیر، به نیشابور تبعید کردند، شب‌ها که تنها می شدم، گریه سر می دادم و با خدایم راز و نیاز می کردم. شبی‌ در زیر سنگی‌ آرمیده بودم و غرق تفکر بودم که آهنگ دلنشین این آیه به گوشم رسید: «وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ» یعنی «از تو به شتاب عذاب می طلبند و پروردگار هیچ گاه وعده خویش را خلاف نمی‌ کند.»

پس از دو هفته دوستانم به نیشابور آمدند و خبر سکته آن فرد درباری را به من دادند. من را به تهران بردند و در درمانگاه بستری ام کردند. همان‌جا بود که دختر مورد علاقه‌ام خود را به بالینم رساند و من در حالی که از سوز تب می سوختم، شعر مشهور «حالا چرا» را ساختم.

فال احساس طرف مقابل یونانی
و
دکلمه شعر نشسته ام به در نگاه میکنم هوشنگ ابتهاج

این بود از شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا شهریار که در بالا برای شما مخاطبین عزیز قرار دادیم. اگر جمله ای برای عشق خود دارید در قسمت دیدگاه برای او بنویسید.

طهرانی

بنیانگذار مجله اینترنتی ماگرتا و متخصص سئو ، کارشناس تولید محتوا ، هم‌چنین ۱۰ سال تجربه سئو ، تحلیل و آنالیز سایت ها را دارم و رشته من فناوری اطلاعات (IT) است . حدود ۵ سال است که بازاریابی دیجیتال را شروع کردم. هدف من بالا بردن سرانه مطالعه کشور است و اون هدف الان ماگرتا ست.

‫11 دیدگاه ها

    1. فكر كنم بايد غزل باشه
      چون( چرا )در بيت اول قافيه بود و مصراع هاى دوم بيت هاى بعدى
      ويه دليل ديگه هم داره غزل بيشتر براى شعرهاى عاشقانه ست و اين شعر هم عاشقانه ست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 3 =