انشا در مورد روز معلم ☑️ با متن ادبی و کودکانه
انشاء مقاله و متن ادبی در مورد روز معلم و فداکاری های آن
انشا در مورد معلم: روزی که دیدمش انگار مهرش به دلم نشست دستم را گرفت و با خودش تا همیشه برد، او معلمم بود. برای مشاهده متن کامل در ادامه با بخش انشا ماگرتا با ما همراه باشید.
مطلب پیشنهادی: انشا در مورد معلم و فداکاری هایش
انشا در مورد روز معلم به زبان کودکانه
مقدمه: هر کودکی که پا به مدرسه می گذارد، اولین فردی که با او روبه رو می شود معلم است. کسی که با یک نگاه مهربان دل کودکی را تا همیشه با خود می برد. ان روز چه مبارک است و چه فرخنده که معلمی دل شاگرد می برد. ای نفست مسیحایی تو بودی که به من آموختی که سر به آسان بلند کنم و از خدا طلب عشق کنم. به دستم مداد و قلم و به چشمم مهربانی دادی و از من خواستی که تا همیشه درس عشق را پس دهم.
بدنه: معلم فردی مقدس و داناست که هر کودکی خیلی خوب با او انس می گیرد و او را بیشتر از اعضای خانواده دوست داشته و حرفش را قبول می کند. برای کودک معلم یک بت است که تمام لحظاتش را با یاد او تقسیم می کند. در دفتر نقاشی کلاس اولش او را به تصویر می کشد و تا همیشه نامش در قلب جا باز می کند. دل به دلش داده و با ناز نگاهش خط خوش خاطره را ترسیم می کند.
در روزهای خوبی و تلخی او را همدم می داند و دلتنگی هایش را با معلم تقسیم می کند. دفترش را با خط خوش او شروع می کند و تا همیشه از او یک اسطوره می سازد. معلم آفتابی پر نور است که عشق و راستی و درستی را در ذهن کودک حک می کند. گاهی مادر است و زمانی پدر، درمان روح است و همدم تنهایی، از چشم کودک غمش را می خواند و برایش خواهری و مادری هم می کند.
چراغ به دست آینده را برای کودکان و دانش آموزان تشریح می کند. از غم کودک غمگین است و در شادیش چشمش برق می زند. او بهتر از هر کسی می تواند حرف دانش آموز را بفهمد و درکش کند. دوستت دارم ای همه وجود من . سلام من بر تو ای پیامبر انسان ساز و ادامه دهنده راه پیامبران.
نتیجه گیری: دانش آموزان باید با معلم خود صمیمی و دوست شوند تا بتوانند درس را خوب بخوانند. معلم گاهی دوست است و زمانی عضوی از خانواده و شاید هم پدر و مادر. او برای کودک یک موجود کامل است و همه دانش آموزان بعد از خدا او را می پرستند. فدای همه معلمان زحمت کش سرزمینم که بیماری کرونا توانست ارزششان را به ما یاد آوری کند.
انشای زیبا با موضوع روز معلم
مقدمه: ای تمام زندگی من، بی تو مدرسه سرد و بی روح است و غمزده، وقتی تو وارد مدرسه می شوی، انگار مادر وارد خانه شده است. گمشده دانش آموزانی، همراه و هم نفسی که کلاس را طراوت می دهی و حال کودکان را آرام می کنی. موجودی ایثار گر که همه چیز را می دهی تا کودکت بخندد. تو همان ستاره آسمان افکار کودکان هستی تا همیشه شاد و خندان باشند. تو قایق نجاتی و کشتی رهایی. من تو را با جان و دل می خواهم ای معلم بی ادعا.
بدنه: بگذار هر چه دارم را به تو ببخشم که تو همه روح و روان و فکرت را به من داده ای. بگذار خوب و سیر نگاهت کنم تا حال دلم خوب شود ای موسیقی شعر من، بی تو من حال و هوای درس ندارم.کلاست مکتب انسان سازی و نگاهت آسمانی، چیزی ندارم که لایق مهرانی تو باشد. دستانت گرم و سلامت بی ادعا، تو همان ایثارگری که خود را به آب و آتش می زنی تا کودکت درس بخواند.
تو خود را به آتش زدی تا شاگردت نسوزد، تو خودت را به آب انداختی تا کودکت غرق نشود، تو کلیه دادی، همراه با کودک بیمار موهایت را تراشیدی، تو برای عمل جراحی کودک بیمارت حقوق کمت را دادی، تو ارث پدریت را هم دادی تا برای کودمان گوشی بخرند و او بی درس نماند. تو برای درمان یک کودک خانه ات را هم فروختی. تو را خوب می شناسم. از جنس خدایی و پیامبر…بر تو مبارک باد این همه خوبی و خدایی بودن. تو را می ستایم و برایت عاشقانه طلب سلامتی و بهروزی دارم.
نتیجه گیری: وجود من بی معلم سرد و بی روح است. من بی او حتی نمی توانم نام خودم را بنویسم. من شاعر چشمان خستهی تو هستم و تا جان دارم، خودم را مدیون شما می دانم. شما از همه چیز و همه کس برایم ارزشمند تری. من با تو در اوجم . تو بودی که به من پرواز را آموختی و دانستم که بی تو طوفان زده ای بیش نیستم. تو را چون چشمم پاس می دارم و به هر درجه و کمال هم که برسم شاگرد کوچک تو هستم و جانم را فدایت می کنم.
همچنین بخوانید:
انشا درباره شب یلدا
و
انشا در مورد چگونه میتوانیم یک دانش آموز موفق باشیم
✅ به پایان انشا در مورد روز معلم رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.