معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم ♨️+ آرایه ها
گام به گام معنی واژگان و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی بیت های شعر گذر سیاوش از آتش درس 12 دوازدهم ادبیات فارسی دوازدهم
معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی شعر و متن درس ۱۲ دوازدهم شعر گذر سیاوش از آتش کتاب ادبیات فارسی دوازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
بعدی: معنی حکایت به جوانمردی کوش فارسی دوازدهم
معنی شعر خوان هشتم درس سیزدهم فارسی دوازدهم
جواب کارگاه متن پژوهی درس سیزدهم فارسی دوازدهم
معنی شعر ای میهن ابوالقاسم لاهوتی فارسی دوازدهم
جواب درک و دریافت شعر ای میهن فارسی دوازدهم
معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر گذر سیاوش از آتش درس 12 دوازدهم فارسی دوازدهم
در زیر می توانید معنی و قلمروهای ادبی و زبانی بیت های شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم را مشاهده نمایید:
سیاوش، فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولّد رستم او را به زابل برده، رستم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم را به آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه به سیاوش دل میبندد امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمیسپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متّهم میشود … .
قلمرو زبانی: فرزند کاووس: در نقش مسند
خیره سر: گستاخ و بی شرم، لجوج
فرهیختگی: ادب آموختگی
آزرم: شرم و حیا
عفاف: پاکدامنی
فرزند کاووس – همسر کاووس شاه: هر دو نقش بدل (تَبَعی).
قلمرو ادبی: دل می بندد: کنایه از شیفته می شود
اجناس: رزم و بزم
پاکدامنی: کنایه از پرهیزکاری
تن سپردن: کنایه از پذیرفتن
تن به گناه نمی سپارد: کنایه از گناه نمی کند
رزم و بزم: جناس ناقص اختلافی
۱- چنین گفت موبد به شاه جهان / که دردِ سپهبد نماند نهان
معنی: موبد (روحانی) به شاه گفت که این درد (راز) برای همیشه نمیتواند پنهان بماند [پس باید برای آن راهی پیدا کند].
قلمرو زبانی: موبد: روحانی زردشتی، مجاز از مشاور
شاهِ جهان: منظور ”کاووس شاه”
سپهبد: سردار و فرمانده سپاه، سپه سالار؛ منظور: کاووس شاه [سپه: سپاه، بد: بزرگ]
درد سپهبد: منظور “ارتباط بینِ سیاوش و همسرِ کاووس ،سودابه”
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
قلمرو ادبی: قالب: مثنوی
وزن: فعول فعول فعول فعل
جهان: مجازِ اغراق آمیز از “ایران”
جهان، نهان: جناس ناهمسان اختلافی
واج آرایی «ن» و «د»
پیام: مصراع دوم: برابر مَثَلِ ”ماه پشت ابر نمی ماند”
۲- چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی / بباید زدن سنگ را بر سبوی
معنی: اگر می خواهی حقیقت آشکار شود باید آنها را (سیاوش یا سودابه را) آزمایش و امتحان کنی.
قلمرو زبانی: گفت و گوی: منظور ”حقیقتِ ماجرای سیاوش و سودابه“
سبو: کوزه، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات
پیدا کردن: آشکار کردن
بیت: سه جمله
جملات دوم و سوم به شیوه بلاغی سروده شدهاند
گفت و گوی و سنگ: نقش مفعول
سبو: نقش متمم
قلمرو ادبی: سنگ، سبو: تضاد
سنگ بر سبو زدن: کنایه از ” آزمایش و امتحان ”
پیام: آزمون و سنجش برای شناخت حقیقت
۳- که هر چند فرزند هست ارجمند / دل شاه از اندیشه یابد گزند
معنی: هر چند فرزند (سیاوش) عزیز است اما بدگمان بودن نسبت به او، دل شما را آزرده میکند.
قلمرو زبانی: فرزند: سیاوش
اندیشه: بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر
ارجمند: عزیز
گزند: آسیب، آزار
بیت: دو جمله
ارجمند: نقش مسند
گزند: نقش مفعول
قلمرو ادبی: دل: مجاز از ”وجود”
واج آرایی: «ن»
۴- وزین دخترِ شاه هاماوران / پراندیشه گشتی به دیگر کران
معنی: و از طرف دیگر بدگمانی نسبت به سودابه (که دختر شاه هاماوران است) نیز شاه را آزرده خاطر می کند.
قلمرو زبانی: وزین: و از این
هاماوران: نامِ کشوری قدیمی. شکلِ فارسی شده حَمیر واقع در یمنِ امروزی
دختر شاه هاماوران: منظور ”سودابه“؛ کی کاووس پس از این که شاه هاماوران را شکست، می دهد، افزون بر گرفتنِ باج و خراج، دخترش، سودابه را نیز به همسری برمی گزیند.
اندیشه: هراسیدن
به دیگر کران: از طرف دیگر
بیت: یک جمله به شیوه بلاغی
پر اندیشه: نقش مسند
قلمرو ادبی: پراندیشه گشتن: کنایه از نگران و مضطرب شدن
دختر: مجاز از سودابه
دختر شاه هاماوران: منظور سودابه
۵- ز هر در سخن چون بدین گونه گشت / بر آتش یکی را بباید گذشت
معنی: چون کار به این جا کشیده شد [مقصّر پیدا نشد] به ناچار باید یکی از آن دو (سودابه یا سیاوش) برای اثباتِ بی گناهی خود از آتش بگذرد.
قلمرو ادبی: تلمیح به باور گذشتگان که برای شناسایی گناهکار از بی گناه، از آتش برمیگذشتند.
از هر دری سخن گَشتن: کنایه از منتشر شدن سخن
گشت و گذشت: جناس ناقص افزایشی
پیام: آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت (آزمون ور)
۶- چنین است سوگندِ چرخ بلند / که بر بی گناهان نیاید گزند
معنی: سوگندِ آسمان این چنین است که آتش به بی گناهان آسیب نمی رساند.
قلمرو زبانی: گزند: آسیب
سوگند: در اینجا به معنای آزمایش سخت با عذاب جسمی
چرخ: آسمان
بیت: دو جمله
سوگند و گزند: نهاد
قلمرو ادبی: چرخ: استعاره از فلک و آسمان
این بیت به باور گذشتگان اشاره دارد (آتش بی گناهان را نمی سوزاند)
سوگند چرخ: جانبخشی
چرخ بلند سوگند بخورد: تشخیص و استعاره
واج آرایی: «ن»
بیت دارای تمثیل است
پیام: برابر با مثل «سر بی گناه بالای دار نمی رود»
۷- جهاندار، سودابه را پیش خواند / همی با سیاوش به گفتن نشاند
معنی: کیکاوس سودابه را به نزد خود فراخواند و او را با سیاوش روبه رو کرد.
قلمرو زبانی: جهاندار: منظور ”کاووس شاه”
خواندن: صدا کردن
گفتن: در اینجا مناظره و بحث
بیت: دو جمله
جهاندار: نقش نهاد
قلمرو ادبی: به گفتن نشاندن: کنایه از “رو به رو کردن“
جهاندار و سودابه و سیاوش: مراعات نظیر (تناسب)
۸- سرانجام گفت ایمن از هر دوان / نگردد مرا دل، نه روشن روان
معنی: سرانجام کاووس به هر دوی آنها گفت که دلِ (خاطر) من از شما دو تن آسوده نمی شود و روحم آرامش نمی گیرد (من هنوز نسبتِ به شما بدگمانم)
قلمرو زبانی: هر دوان: هر دوی آنها (سیاوش و سودابه )
را: نشانه فک اضافه (دلِ من)
ایمِن: در امن، دل آسوده
بیت: سه جمله
دل: نقش نهاد
قلمرو ادبی: ایمن نگردیدن دل ”و” روشن نگشتن روان: کنایه از نبود آرامش، بد گمانی
دوان، روان: جناس
واج آرایی: «ن»
روان روشن: حس آمیزی
دل و روان: مراعات نظیر
۹- مگر کآتش تیز پیدا کند / گنه کرده را زود رسوا کند
معنی: مگر (امیدوارم) آتش سوزنده، گناهکار را مشخص کند و فوراً او را رسوا نماید.
قلمرو زبانی: پیدا کند: روشن و مشخّص سازد.
تیز: شعله ور
مگر: شاید، امید است
گنه کرده: گناهکار
رسوا: بی آبرو
بیت: دو جمله
قلمرو ادبی: مگر: ایهام = شاید (قید تردید)، امید است (قید آرزو)
تلمیح به اعتقاد گذشتگان
مصراعِ نخست: جانبخشی و تشخیص
بیت اشاره به زمینه ملّی حماسه دارد.
پیام: آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت
۱۰- چنین پاسخ آورد سودابه پیش / که من راست گویم به گفتار خویش
معنی: سودابه این چنین پاسخ داد که من در سخنان خود راستگو هستم.
قلمرو زبانی: مرجع ضمیرِ: ”من” سودابه
قلمرو ادبی: راست گویم: ایهام: ۱- راست گو هستم ۲- راست میگویم
خویش و پیش: جناس ناقص اختلافی
گویم و گفتار: اشتقاق و تناسب
۱۱- به پورِ جوان گفت شاه زمین / که رایت چه بیند کنون اندرین؟
معنی: کیکاووس به پسر جوان خود گفت: نظر تو در این باره چیست؟ (چه دفاعی از خود داری؟)
قلمرو زبانی: پور: فرزند پسر
پور جوان: سیاوش
شاه زمین: منظور ”کاووس شاه”
رایت چه بیند: رای و نظر تو چیست؟
اندرین: در این مورد (در مورد سخنان اتّهام آمیزی که سودابه به تو نسبت داده است)
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
قلمرو ادبی: مصراع دوم: واج آرایی؛ تکرار صامت ”ن”
زمین: مجازِ اغراق آمیز از ” ایران”
شاه زمین: مجاز از شاه ایرانزمین
۱۲- سیاوش چنین گفت کای شهریار / که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
معنی: سیاوش در پاسخ چنین گفت که: ای پادشاه، تحمل آتش دوزخ در مقابل این تهمت، برایم آسانتر است. (با شنیدنِ این اتّهامات، عبور از آتش برای منِ بی گناه، آسان است)
قلمرو زبانی: شهریار: پادشاه (کاووس)
مرا: برای من (را: حرف اضافه به معنی ”برای“)
خوار: آسان، سهل
دوزخ: جهنّم
این سخن: منظور تهمت زدن سودابه به سیاوش
بیت: سه جمله
شهریار: منادا
قلمرو ادبی: دوزخ: مجاز از آتش دوزخ
تهمت سودابه مانند آتش دوزخ: تشبیه پنهان
گفت و سخن: تناسب
خوار گشتن دوزخ: اغراق
۱۳- اگر کوه آتش بود بسپَرم / ازین تنگ خوار است اگر بگذرم
معنی: اگر کوهی از آتش باشد از میان آن عبور می کنم و اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان است.
قلمرو زبانی: تنگ: منظور ”تنگه آتش”
ازین تنگ خوار است اگر بگذرم: اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان خواهد بود
سپردن: طی کردن، پیمودن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپر)
خوار: آسان، ساده
بگذرم: عبور کنم
بیت: چهار جمله
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی (آتش: مشبّه / کوه: مشبّه به )
اغراق
واج آرایی «گ»
پیام: دشواری شنیدن بهتان
۱۴- پراندیشه شد جان کاووس کی / ز فرزند و سودابه نیک پی
معنی: روح و جان کی کاووس به خاطر فرزندش (سیاوش) و همسر نیکو نهادش (یا: نامبارکش) پریشان شد.
قلمرو زبانی: اندیشه: بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر
پراندیشه: بدگمان، اندوهگین، ترسان، مضطرب
جان: مجاز از ”وجود”
کی: پادشاه، عنوان پادشاهانِ سلسله کیانی مانند کی قباد، کی کاووس، کی خسرو (کی از نظر دستوری، شاخص است.)
پی: قدم
نیک پی: کنایه از خوش قدم
بیت: یک جمله به شیوه بلاغی
جان: نقش نهاد
قلمرو ادبی: کی، پی: جناس
پُر اندیشه شدن: کنایه از نگران، ناراحت و غمگین شدن
جان: مجاز از وجود
کیکاووس و فرزند و سودابه: مراعات نظیر
۱۵- کزین دو یکی گر شود نابکار / از آن پس که خواند مرا شهریار؟
معنی: کی کاووس با خود گفت اگر یکی از این دو نفر (زن و فرزندم) بدکار و گناهکار باشند، بعد از این کسی من را به پادشاهی قبول ندارد.
قلمرو زبانی: کزین دو: که از این دو (سودابه و سیاوش )
نابکار: گناهکار، بدکار
که (مصراع دوl): چه کسی (ضمیر پرسشی)
که خواند مرا شهریار: پرسش انکاری (کسی مرا پادشاه نمی داند.)
شهریار: پادشاه
بیت: دو جمله به شیوه بالغی و پرسش انکاری دارد
قلمرو ادبی: دو، یکی: تناسب (مراعات نظیر)
۱۶- همان به کزین زشت کردار دل / بشویم کنم چاره دل گسل
معنی: بهتر است شک و بدگمانی خود را نسبت به این کار زشت برطرف کنم و چاره اساسی بیندیشم.
قلمرو زبانی: به: بهتر (“است” به قرینه معنوی حذف شده است)
زشت کردار: منظور: بدگمانی ، بددلی ، سوءظن
زشت کردار: ترکیب وصفی وارون (کردار زشت)
دل گسل: (صفت فاعلی مرکّب کوتاه ) آنچه سبب گسستن و آزرده شدن دل شود، ناگوار، دل شکن، دلخراش
گسلیدن: (بن ماضی: گسست، بن مضارع: گسل)
چاره کنم: چاره ای بیندیشم، راهی پیدا کنم
بیت: سه جمله
حذف فعل «است» در جمله اول به قرینه معنایی (معنوی)
قلمرو ادبی: دل شستن: کنایه از خود را رها کردن، قطع امید کردن
واژه آرایی: دل
۱۷- به دستور فرمود تا ساروان / هیون آرد از دشت، صد کاروان
معنی: کاووس به وزیر خود فرمان داد تا شتربان، صد کاروان شتر از دشت بیاورد.
قلمرو زبانی: هیون: شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام
کاروان: ممیز (صد کاروان هیون)
دستور: وزیر، مشاور
ساروان: شتربان
بیت: دو جمله
ساروان: نقش نهاد
قلمرو ادبی: دستور: ایهام تناسب (۱- وزیر، مشاور، رایزن ۲- “امر و فرمان” که با واژه “فرمود” تناسب دارد.)
نهادِ “فرمود”: کاووس شاه
ساروان و کاروان: جناس ناقص اختلافی
صد: مجاز از بسیار
صد کاروان: اغراق
تناسب: ساروان، هیون، کاروان
ساروان، کاروان: جناس ناهمسان
۱۸- نهادند بر دشت هیزم دو کوه / جهانی نظاره شده هم گروه
معنی: هیزمها را مانند دو کوه بزرگ در آن دشت بر روی هم انباشته کردند و مردم برای تماشا کردن آمده بودند.
قلمرو زبانی: نظاره شدن: تماشا کردن
کوه: ممیز
هم گروه: با همدیگر، به اتّفاقِ هم
دو کوه هیزم: وابسته وابسته: (کوه: ممیّز)
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
قلمرو ادبی: هر دو مصراع آرایه اغراق دارند.
جهان: مجاز از مردم
دشت، کوه: تناسب
هیزم مانند کوه: تشبیه
دشت و کوه: تضاد و تناسب
۱۹- بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه / چنین بود آیین و این بود راه
معنی: در آن زمان (زمان کی کاووس)، راه و رسمِ شاهان در شناسایی خطاکار از درستکار این گونه بود؛ (زیرا به اعتقاد ایشان، آتش پاک و مقدّس هرگز انسانهای پاک را نمی سوزاند.)
قلمرو زبانی: بدان گاه: در زمان کی کاووس
سوگند: (در این بیت) راه و رسم در تشخیص خطاکار از درست
پُرمایه: ارزشمند، گرانبها
این بیت به باور گذشتگان اشاره دارد
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
قلمرو ادبی: گاه، شاه، راه: جناس ناهمسان
اشاره به زمینه ملّی حماسه
واج آرایی «ن»
آیین و راه و سوگند: مراعات نظیر
۲۰- وزآن پس به موبد بفرمود شاه / که بر چوب ریزند نفتِ سیاه
معنی: پس از آن، شاه به روحانی دربار دستور داد که نفت سیاه بر چوبها بریزند.
قلمرو زبانی: موبد: روحانی زرتشتی، مجازاً مشاور
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
شاه: نقش نهاد
نفت: نقش مفعول
سیاه: نقش صفت
۲۱- بیامد دوصد مردِ آتش فروز / دمیدند گفتی شب آمد به روز
معنی: دویست مرد آتش افروز آمدند و در هیزمها دمیدند. دود زیادی همه جا را فراگرفت به طوریکه هوا در اثر دود، سیاه شد و روز مانند شب، تاریک شد.
قلمرو زبانی: دو صد: دویست نفر
آتش فروز: روشن کننده آتش، صفت فاعلی مرکّب کوتاه (آتش افرورنده)
دمیدند: فوت کردند
گفتی: انگار که، گویی
شب آمد به روز: روز (از شدّت دود) به شب بدل گشت، شب جای روز را گرفت
آمد: شد
بیت: سه جمله
قلمرو ادبی: گفتی شب آمد به روز: تشبیه، (به علّتِ دودِ بسیارِ آتش روز به شب مانند شد)، کنایه از تاریک شدن هوا
گفتی: در اینجا قید تردید و اداتِ تشبیه است.
شب، روز: تضاد، تناسب
دو صد مرد: اغراق
مصراع دوم: اغراق
واج آرایی: «د»
پیام: شدّت دود
۲۲- نخستین دمیدن سیه شد ز دود / زَبانه برآمد پس از دود، زود
معنی: با اولین دمیدن، دودی به پا شد که همه جا را سیاه کرد، ولی پس از آن آتش به سرعت زبانه کشید و هیزم ها شعله ور شد.
قلمرو زبانی: دمیدن: فوت کردن
نخستین: در لحظه اول
زبانه: زبانه آتش، شعله آتش
برآمد: بلند شد
بیت: دو جمله
زبانه: نقش نهاد
سیه: نقش مسند
قلمرو ادبی: دود، زود: جناس ناهمسان
تناسب: سیه، دود؛ دود، زبانه
واج آرایی: «د»
واژه آرایی: دود
دود: آرایه تکرار
ادامه معنی شعر گذر سیاوش از آتش درس دوازدهم فارسی دوازدهم :
۲۳- سراسر همه دشت بریان شدند / بر آن چهر خندانش گریان شدند
معنی: همه مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان، معصوم و بی گناه سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه است پس بر بی گناهی او می گریستند)
قلمرو زبانی: بریان: کباب شده و پخته شده بر آتش
چهر: چهره، صورت
مرجع ضمیر “ش”: سیاوش و نقش مضاف الیه دارد
بیت: دو جمله به شیوه عادی
دشت: نقش نهاد
چهر: نقش متمم
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از “مردمی که در دشت نظاره گر بودند”
بریان: مجاز از ناراحت و مضطرب؛ بریان شدن: کنایه از “غمگین و ناراحت شدن”، در سوز و گداز بودن
بریان، گریان: جناس ناهمسان
خندان، گریان: تضاد
واج آرایی صامت “ن”
۲۴- سیاوش بیامد به پیش پدر / یکی خُود زرین نهاده به سر
معنی: سیاوش در حالی که کلاه جنگی زرینی بر روی سر گذاشته بود، به نزد پدر آمد.
قلمرو زبانی: پدر: کاووس شاه
خُود: کلاهخُود، کلاه جنگی
زرّین: طلایی
بیت: یک جمله
سیاوش: نقش نهاد
مصراع دوم: نقش قید حالت
قلمرو ادبی: خُود، سر: تناسب
اشاره به زمینه قهرمانی حماسه
۲۵- هشیوار و با جامههای سپید / لبی پر ز خنده دلی پر امید
معنی: او با آرامش و هوشیاری و در حالی که لباس های سفید بر تن کرده بود خندان و امیدوار بود.
قلمرو زبانی: هشیوار: هشیار، هشیارانه، آگاهانه
دل پر امید بودن: امید فراوان داشتن
فعل “بود” (در مصراع نخست) و فعل “داشت” (در مصراع دوم): حذف به قرینه معنوی
جامه: لباس
کل بیت: نقش قید برای بیت قبل
قلمرو ادبی: تناسب: لب و خنده – لب و دل
لب پر ز خنده بودن: خندان، کنایه از شادمان بودن
واژه آرایی: پر
دلی پر از امید داشتن: کنایه از امیدواری بسیار
۲۶- یکی تازی ای بر نشسته سیاه / همی خاک نعلش بر آمد به ماه
معنی: سیاوش بر اسب تازنده سیاه رنگی نشسته بود و (آن قدر تند می راند که) خاک نعل اسبش به ماه می رسید.
قلمرو زبانی: تازی: اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک، تیزپوی
برنشستن: سوار شدن (فعل پیشوندی)
یکی و سیاه: صفت اند برای “تازی”
نهادِ بیت: سیاوش
نعل: قطعه آهنی که به سم اسب میزنند
بیت: دو جمله
قلمرو ادبی: تازی، برنشستن، نعل: تناسب
مرجع ضمیر “ش”: تازی؛ نقش مضاف الیه دارد، وابسته وابسته
ماه: مجاز از آسمان
خاک نعلِ اسب بر ماه رفتن: کنایه از سرعت و تاخت و تاز اسب،
اغراق
واج آرایی مصوّت «ا» «ی»
۲۷- پراگنده کافور بر خویشتن / چنانچون بود رسم و ساز کفن
معنی: سیاوش به همان صورت که رسم کفن و دفن است، به خودش کافور زده بود.
قلمرو زبانی: کافور: دارویی خوش بو و سفید رنگ که خاصیت ضدعفونی کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای گندزدایی و کاستن بوی بدِ مُرده
رسم و ساز: آیین
پراگنده: پاشیده
ساز: آرایش، تدارک
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
کافور: نقش مفعول
قلمرو ادبی: کافور، کفن: تناسب
مصراع اول: کنایه از آمادگی برای مرگ و نترسیدن از آن
اشاره به زمینه ملّی حماسه
پیام: آمادگی برای مرگ.
۲۸- بدان گه که شد پیش کاووس باز / فرود آمد از باره، بردش نماز
معنی: آن هنگام که پیش کیکاووس باز آمد، از اسب پیاده شد و رسم احترام و تعظیم به جا آورد.
قلمرو زبانی: بدان گه: آن زمان
باز شد: باز آمد
باره: اسب
فرود آمد: پایین آمد، پیاده شد
نماز بردن: تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم
بیت: سه جمله
قلمرو ادبی: نماز بردن: کنایه از تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم
۲۹- رخ شاه کاووس پرشرم دید / سخن گفتنش با پسر نرم دید
معنی: سیاوش پدرش را بسیار شرم زده دید، چون متوجّه شد کهبا او به نرمی و مهربانی سخن میگوید.
قلمرو زبانی: رخ: چهره، رخسار
شاه: شاخص (وابسته پیشین)
«-َش» در گفتنش: نقش مضاف الیه
بیت: دو جمله
رخ و سخن گفتن: نقش مفعول
قلمرو ادبی: سخن گفتن نرم: کنایه از ” مهربانی کردن؛ حس آمیزی
شرم، نرم: جناس ناهمسان
رُخ و شاه: تناسب
رُخ: ایهام تناسب: ۱.چهره ۲.مهره شطرنج (که با شاه تناسب دارد
شاه: ایهام تناسب: ۱.پادشاه ۲.مهره شطرنج (که با رُخ تناسب دارد
۳۰- سیاوش بدو گفت انده مدار / کزین سان بود گردش روزگار
معنی: سیاوش به پدرش گفت که از این مسئله ناراحت و شرم زده مباش؛ زیرا که این کار سرنوشت است [و تو مقصّر نیستی.]
قلمرو زبانی: بدو: به او؛ مرجع ضمیر، کاووس
انده: کوتاه شده “اندوه ”
کزین سان: که این گونه
بود: باشد، (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو)
گردش روزگار: سرنوشت، تقدیر
بیت: سه جمله
سیاوش و گردش: نقش نهاد
اندوه: نقش مفعول
پیام: پذیرش سرنوشت
۳۱- سرِ پر ز شرم و بهایی مراست / اگر بی گناهم رهایی مراست
معنی: وجود من سراسر ارزشمند و آراسته به شرم و پاکی است، اگر بیگناه باشم، نجات می یابم.
قلمرو زبانی: بهایی: ارزشمند
شرم: حیا
را در مصراع اول: رای تغییر فعل (است = دارم)
را در مصراع دوم: حرف اضافه (برای من)
قلمرو ادبی: سر: مجاز از “وجود”
بهایی، رهایی: جناس ناهمسان
را: به معنای «دارندگی»
شرم داشتن: کنایه از پاکی
واج آرایی «ر»
۳۲- ور ایدون که زین کار هستم گناه / جهان آفرینم ندارد نگاه
معنی: و اگر چنانچه مرا گناهی هست، خداوند مرا از آتش نگه نمیدارد [و آتش مرا میسوزاند].
قلمرو زبانی: ورایدون که: و اگر چنانچه
ور: مخفّف و اگر
ایدون: اینچنین، چنانکه
زین: مخفّف از این
گناه: اسم به جای صفت به کار رفته است در معنی گناهکار
جهان آفرین: خداوند؛ صفت فاعلی مرکب کوتاه (آفریننده جهان)
جهش ضمیر: مرجع ضمیر ”م” در (جهان آفرینم) سیاوش، نقش مفعول دارد (جهان آفرین مرا نگاه نمی دارد)
قلمرو ادبی: گناه و نگاه: جناس ناقص اختلافی (جابجایی)
جهان آفرین: کنایه از خداوند
۳۳- به نیروی یزدان نیکی دهش / کزین کوه آتش نیابم تپش
معنی: به نیروی یزدان نیکی دهنده، هیچ نگرانی و اضطرابی از این آتش ندارم [و در کمال آرامش و اطمینان از آن میگذرم].
قلمرو زبانی: دهش: واژه وندی (ده + ِـ ش)
نیکی دهش: نیکی کننده
تپش: اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت
یزدان: خداوند
بیت: یک جمله
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی (آتش: مشبه / کوه: مشبه به)
اغراق
تپش یافتن: کنایه از هراسیدن
آتش و تپش: مراعات نظیر (تناسب)
واج آرایی «ن»
۳۴- سیاوش سیه را به تندی بتاخت / نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت
معنی: سیاوش بدون ناراحتی و اندوه، اسب سیاهش را تاخت و آماده جنگ و مقابله با آتش شد.
قلمرو زبانی: سیه: اسب سیاه
بتاخت: بتازاند، بدواند (بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)
بساخت: آماده و مهیّا شد
تنگدل: غمگین
بیت: سه جمله
سیاوش: نقش نهاد
تنگدل: نقش مسند
قلمرو ادبی: تنگ دل شدن: کنایه از “غمگین شدن”
به جنگ آتش رفتن: تشخیص و استعاره
تندی: ایهام (۱- خشم، ۲- سرعت)
بتاخت، بساخت: جناس ناهمسان
سیه: مجاز از اسب
۳۵- ز هر سو زبانه همی بر کشید / کسی خُود و اسپ سیاوش ندید
معنی: آتش از همه طرف زبانه میکشید و کسی نمیتوانست کلاهخود و اسب سیاوش را ببیند. (در آتش ناپدید شد.)
قلمرو زبانی: زبانه: زبانه و شعله آتش
خُود: کلاه خود
اسپ: اسب
بیت: دو جمله به شیوه عادی
کسی: نقش نهاد
خُود: نقش مفعول
قلمرو ادبی: خُود: کلاهخُود، مجاز از ”سیاوش”
پیام: ارتفاع زیاد آتش
۳۶- یکی دشت با دیدگان پر ز خون / که تا او کی آید ز آتش برون
معنی: همه مردم حاضر در آن دشت (از شدت اندوه) خون می گریستند و انتظار می کشیدند تا ببینند کی سیاوش از آتش بیرون بیاید؟
قلمرو زبانی: دیدگان: چشمها
یکی: تمام، یکسر
مرجع او: سیاوش
بیت: دو جمله
فعل «بودند» در مصراع اول به قرینه معنایی حذف شده
قلمرو ادبی: دشت: مجاز از ”مردم دشت”
دیده پر از خون: کنایه از شدت “غم و اندوه، خون گریه کردن”
اغراق
۳۷- چو او را بدیدند برخاست غو / که آمد ز آتش برون شاه نو
معنی: مردم وقتی سیاوش را زنده و سالم دیدند، با فریاد گفتند که شاه جوان، به سلامت از آتش بیرون آمد.
قلمرو زبانی: مرجع او: سیاوش
برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز)
غو: فریاد، بانگ و خروش
شاه نو: سیاوش
بیت: سه جمله
غو و شاه: نقش نهاد
نو: نقش صفت
قلمرو ادبی: نو: ایهام (۱- ولیعهد بودن سیاوش ۲- جوان و جان بازیافته)
غو، نو: جناس ناهمسان
شاه نو: مجاز از سیاوش
۳۸- چنان آمد اسپ و قبای سوار / که گفتی سمن داشت اندر کنار
معنی: اسب و لباس سیاوش چنان سالم و بدون آسیب بود که گویی در آغوش گلهای یاسمن بوده است (انگار در میان باغ گل بوده است)
قلمرو زبانی: قبا: نوعی لباس بلند مردانه
اسپ: اسب
سمن: یاسمن، گونه ای گل
گفتی: مثل اینکه
سمن: نقش مفعول
قلمرو ادبی: سمن در کنار داشتن: کنایه از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن
گفتی: گویی، قید تشبیه
اندر: در
کنار: بغل
اسب، سوار: تناسب
به ویژگی خرق عادت حماسه اشاره دارد.
۳۹- چو بخشایش پاک یزدان بود / دم آتش و آب یکسان بود
معنی: زمانی که بخشایش و آمرزش ایزد پاک شامل حال کسی شود. گرمای آتش و سردی آب با هم برابر می گردد.
قلمرو زبانی: بخشایش: آمرزش
یزدان: ایزد، خداوند
دم: دما و گرما
دَمِ آتش: تأثیر گرمای آتش
بیت: دو جمله
بخشایش و دَم: نقش نهاد
یکسان: نقش مسند
قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت ابراهیم
آتش، آب: تضاد و تناسب
بیت دارای تمثیل است
یکسان بودن دَم آتش و آب: کنایه از سوزنده نبودن آتش
واج آرایی «ا»
۴۰- چو از کوه آتش به هامون گذشت / خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت
معنی: هنگامی که سیاوش از کوه آتش به خوبی به دشت آمد، فریاد شادی و همدردی همه مردم به گوش رسید.
قلمرو زبانی: هامون: دشت
بیت: دو جمله
خروشیدن: نقش نهاد
کوه و هامون و شهر و دشت: همگی نقش متمم
قلمرو ادبی: کوه آتش: اضافه تشبیهی، اغراق
شهر، دشت: مجاز از “مردم” (می توان مجاز نیز در نظر نگرفت؛ زیرا ممکن است که از شهر و دشت فریادی به گوش برسد)
هامون، کوه، شهر، دشت: تناسب
واج آرایی: ش
۴۱- همی داد مژده یکی را دگر / که بخشود بر بی گنه دادگر
معنی: مردم به یکدیگر مژده می دادند که خداوندِ عادل به بیگناه رحم کرد. (و او را از آتش حفظ نمود)
قلمرو زبانی: را: حرف اضافه به معنی “به”
دادگر: عادل
دگر (دیگر): نهاد
مژده: مفعول
یکی: متمّم
بخشود: آمرزیدن، از گناه درگذشت (بن ماضی: بخشود، بن مضارع: بخشای)
بیگنه: منظور سیاوش است
دادگر: عادل، منظور خداوند است
بیت: دو جمله به شیوه بلاغی
مژده: نقش مفعول
قلمرو ادبی: مصراع دوم: متناقض نما (پارادوکس) (از این جهت که شخصی بی گناه ، گناهش بخشوده گردد)
واج آرایی «د»
۴۲- همی کَند سودابه از خشم موی / همی ریخت آب و همی خست روی
معنی: سودابه از شدّت خشم و اندوه موهای خود را می کند و اشک (عرق شرم) می ریخت و بر چهره خود چنگ می انداخت.
قلمرو زبانی: خست: زخمی کرد، مجروح کرد (بن ماضی: خست، بن مضارع: خل)
همی کَند: میکَند
همی ریخت: می ریخت
همی خَست: می خست
خَستن: زخمی کردن، مجروح کردن
بیت: سه جمله
قلمرو ادبی: موی کندن: کنایه از “شدت خشم و اندوه”
آب: مجاز از اشک، عرق شرم
موی، روی: جناس ناهمسان، تناسب
۴۳- چو پیش پدر شد سیاوش پاک / نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک
معنی: هنگامی که سیاوش، بی گناه (یا: با لباس تمیز) نزد پدر رفت و هیچ اثری از دود و آتش و گرد و خاک بر لباس نداشت
قلمرو زبانی: چو: وقتی که
شد: رفت
بیت: پنج جمله
حذف افعال مصراع دوم به قرینه معنایی (معنوی)
قلمرو ادبی: پاک: ایهام (۱- پاکیزه ۲- بی گناه)
تناسب: دود، آتش، گرد، خاک
تناسب: آتش، خاک (عناصر چهار گانه)
پاک، خاک: جناس ناهمسان
واج آرایی: صامتهای “پ” و “ش”
واژه آرایی: نه
پیام: بی گناهی سیاوش
۴۴- فرود آمد از اسپ کاووس شاه / پیاده سپهبد پیاده سپاه
معنی: کاووس شاه به احترام سیاوش از اسب به زیر آمد و با پیاده شدنِ شاه، سپاهیان نیز از اسب به زیر آمدند.
قلمرو زبانی: فرود: پایین
اسپ: اسب
سپهبد: منظور کاووس است
بیت: سه جمله
حذف فعل جمالت دوم و سوم به قرینه معنایی
قلمرو ادبی: مصراع دوم: واج آرایی صامت «پ»
واژه آرایی: پیاده
سپهبد، سپاه: تناسب، اشتقاق
اسب و سپاه: تناسب
پیاده: آرایه تکرار
سپاه: مجاز از افراد سپاه
سپهبد و سپاه: مجاز از همه
اسپ و شاه و پیاده: ایهام تناسب: ۱. معنای واقعی ۲. مهره های شطرنج (که با هم تناسب دارند)
۴۵- سیاوش را تنگ در بر گرفت / ز کردار بد پوزش اندر گرفت
معنی: (کاووس شاه) سیاوش را محکم در آغوش کشید و از کردار ناپسند خود پوزش خواست.
قلمرو زبانی: تنگ: محکم، به سختی و به گرمی
بر: آغوش، بغل
کردار بد: منظور ”بدگمانی نسبت به سیاوش”
پوزش: عذرخواهی
اندرگرفت: آغاز کرد
بیت: دو جمله
پوزش: نقش مفعول
بر: نقش متمم
قلمرو ادبی: بر، بد: جناس
در بر گرفتن: کنایه از ابراز محبّت و صمیمیّت
قافیه: بر، اندر
گرفت: ردیف
خلاصه داستان درس گذر سیاوش از آتش ۱۲ دوازدهم فارسی دوازدهم
یکی از شورانگیزترین و غم آلوده ترین، داستانهای شاهنامه فردوسی، سوگ سیاوش است. سیاوش فرزند کاووس، شاه خیره سرِ کیانی است که پس از زاده شدن، رستم او را به زابل برده، رسم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم بدو می آموزد.
در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه، به سیاوش دل می بندد؛ امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی سپارد و به همین دلیل از سوی سودابه متّهم می شود.
سیاوش، برای اثبات بی گناهی خویش از میان آتش می گذرد و از این آزمایش، سرافراز بیرون می آید. پس از چندی، (برای دور ماندن از وسوسههای سودابه و خیره سریهای کاووس) داوطلبانه، از جانب پدر برای جنگ با افراسیاب به سوی توران زمین می رود. افراسیاب گروگانهایی را به نزد او می فرستد و سیاوش آشتی را می پذیرد.
از دیگر سو، کاووس از سیاوش می خواهد که گروگانها را بکشد؛ اما سیاوش نمی پذیرد و به توران پناه می برد. در آنجا با جریره، دخت پیران ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس، دخت افراسیاب ازدواج می کند، از جریره، فرود و از فرنگیس، کیخسرو، زاده می شود. سیاوش دو شهر “گنگ دژ” و”سیاوش گرد” را در توران بنا می نهد.
پس از چندی به تحریک گرسیوز، میانه سیاوش و افراسیاب به تیرگی می گراید و سرانجام، خونِ او در غربت و بی گناهی ریخته می شود.
توجه: برای مشاهده پاسخ سوالات درس دوازدهم فارسی دوازدهم، وارد لینک «جواب سوالات درس ۱۲ فارسی دوازدهم» شوید.
قبلی: جواب درک و دریافت شعر شکوه چشمان تو فارسی دوازدهم
معنی و ارایه های شعر شکوه چشمان تو فارسی دوازدهم
جواب قلمرو های کارگاه متن پژوهی درس یازدهم فارسی دوازدهم
معنی و ارایه های درس یازدهم فارسی دوازدهم
معنی گنج حکمت تیرانا فارسی دوازدهم
توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه دوازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.
در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی و زبانی شعر گذر سیاوش از آتش درس 12 دوازدهم ادبیات فارسی دوازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.
کارتون درسته.!
بسیار بسیار عالی بود
واقعا از تیم ماگرتا تشکر میکنم بابت اطلاعات داخل سایت
به صورت شیوا و ساده و با بهترین نحوه ممکن موضوع و مفهوم رو انتقال میدادن
ممنون بابت سایت خوبتون….
خیلی خوب بود دمتون گرم
عالی بود ترکوندین
خیلی عالی بود
خیلی خوب بود ممنون