معنی و آرایه های درس ۱۱ فارسی نهم زن پارسا + معنی کلمات
معنی واژگان و کلمه های درس 11 یازدهم فارسی نهم به همراه ارایه های ادبی و نکات دستوری درس زن پارسا ادبیات نهم
معنی کلمات و آرایه های درس ۱۱ یازدهم فارسی نهم ؛ در این مطلب با معنی لغات ، ارایه های ادبی و نکات دستوری درس 11 یازدهم زن پارسا کتاب ادبیات فارسی نهم متوسطه اول آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید.
همچنین بخوانید: جواب نوشتن و خودارزیابی درس یازدهم فارسی نهم
معنی و ارایه های درس یازدهم ادبیات فارسی نهم
نقل است آن شب که رابعه در وجود آمد، در خانهٔ پدرش چندان جامه نبود که او را در آن بپیچند و چراغ نبود.
معنی: گفته اند شبی که رابعه (رابعه ی عدویه از زنان خداشناس، پارسا و بزرگ قرن دوم هجری) به دنیا آمد، در خانه ی پدر او، آن مقدار لباس نبود که رابعه را در آن قرار دهند و چراغی هم در خانه وجود نداشت.
نکات دستوری: واژه های «خانه» و «جامه» ساده هستند.
نبود (وجود نداشت): فعل غیر اسنادی (در گذشته به فعل غیر اسنادی، فعل «خاص» می گفتند)
پدر او را سه دختر بود. رابعه، چهارم بود. از آن، رابعه گویند. پس عیال با او گفت: «به فلان همسایه رو و چراغی روغن بخواه».
معنی: پدر او سه دختر داشت و رابعه، چهارمین دختر بود. به این علت، به او رابعه می گویند: همسرش به او گفت: «به خانه ی فلان همسایه برو» و روغن به اندازه یک چراغ بگیر.
نکات دستوری: «را» در پدر او را، مفهوم مالکیت می دهد و در فعل تغییر معنی ایجاد می کند. در این جمله فعل «بود» به «داشت» تبدیل می شود: پدر او سه دختر داشت.
فعل های «رو» و «بخواه» هر دو فعل امر هستند.
پدر رابعه عهد کرده بود که از مخلوق هیچ نخواهد. برخاست و به درِ خانهٔ آن همسایه رفت و باز آمد و گفت: «خفتهاند». پس دلتنگ بخفت و پیغمبر [را] – علیه الصلاة والسّلام – به خواب دید. گفت: «غمگین مباش که این دختر، سیّدهای است که هفتاد هزار [از] امّت من در شفاعت او خواهند بود».
معنی: پدر رابعه، با خود عهد کرده بود که از انسان ها، چیزی نخواهد بلند شد و به خانه ی آن همسایه رفت و برگشت و گفت: خوابیده اند. بنابراین ناراحت شد و خوابید و پیغمبر را که درود و رحمت خدا بر او باد در خواب دید. گفت: «ناراحت نباش، زیرا این دختر (رابعه)، بزرگی است که هفتاد هزار نفر از امت من با میانجی گری و خواهش او، مورد عفو الهی قرار خواهند گرفت.
نکات دستوری: عهد کرده بود: ماضی بعید
برخاست: ماضی ساده
خفته اند: ماضی نقلی
بخفت: ماضی ساده
خواهند بود: مستقل (آینده)
چون رابعه بزرگ شد، پدر و مادرش بمردند و در بصره قحطی عظیم پیدا شده و خواهران متفرّق شدند و رابعه به دست ظالمی افتاد. او را به چند درم بفروخت آن خواجه او را به رنج و مشقّت، کار میفرمود. روزی، بیفتاد و دستش بشکست. روی بر خاک نهاد و گفت: «الهی! غریبم و بیمادر و پدر، اسیرم و دست شکسته.
معنی: وقتی رابعه بزرگ شد، پدر و مادرش فوت کردند و در شهر بصره خشک سالی شدیدی آشکار شد و خواهران او پراکنده شدند و رابعه به دست انسان ستمگری گرفتار شد. رابعه را با گرفتن چند سکه ی نقره، فروخت. صاحب رابعه، او را وادار می کرد که کارهای سخت و دشواری را انجام دهد. روزی رابعه به زمین خورد و دستش شکست. صورتش را بر خاک قرار داد و با خدا راز و نیاز می کرد و می گفت. پروردگارا! من تنها و و یتیمم، اسیرم و آسیب دیده.
آرایه های ادبی: روی بر خاک نهادن کنایه از سجده کردن
نکات دستوری: چون: حرف ربط
«ش» در «مادرش» مضافه الیه
الهی: منادا
چند: صفت مبهم
مرا از این همه، هیچ غم نیست، الّا رضای تو؛ میباید تا بدانم که راضی هستی یا نه؟» آوازی شنید که «غم مخور، فردا جاهیت خواهد بود، چنان که مقرّبان آسمان به تو نازند».
معنی: من به خاطر این همه رنج و سختی، ناراحت و غمگین نیستم، مگر خشنودی و رضایت تو لازم است تا این که بدانم از من راضی و خشنود هستی یا نه؟ صدایی شنید که می گفت ناراحت نباش، در آینده آن چنان مقام و عظمتی به دست می آوری که تمام فرشتگان و نزدیکان درگاه الهی به تو افتخار میکنند.
آرایه های ادبی: مقربان آسمان: استعاره از فرشتگان و برگزیدگان خدا
جاهی که مقربان آسمان به تو نازند: اغراق
نکات دستوری: «ت» در جاهیت، نقش متمم دارد: جاه برای تو خواهد بود.
می باید: فعل مضارع اخباری
پس رابعه به خانه رفت و دایم روزه داشتی و همه شب نماز کردی و تا روز بر پای بودی. شبی خواجه از خواب درآمد. آوازی شنید. نگاه کرد، رابعه را دید در سجده،
معنی: پس رابعه به خانه رفت و همیشه روزه دار بود و هر شب تا صبح مشغول عبادت بود. یک شب خواجه از خواب بیدار شد و صدایی شنید، نگاه کرد، رابعه را دید که در سجده است.
آرایه های ادبی: آواز: مجاز از صدا
از خواب درآمدن: کنایه از بیدار شدن
نکات دستوری: داشتی، کردی و بودی: ماضی استمراری ساخت قدیم
که میگفت: «الهی! تو میدانی که هوای دل من در موافقت فرمان توست و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو. اگر کار به دست من استی، یک ساعت از خدمتت نیاسودمی؛ امّا تو مرا زیر دست مخلوق کردهای؛ به خدمت تو از آن، دیر میآیم».
معنی: که می گفت: خدایا! تو آگاه و باخبری که آرزو و میل قلبی من در همراهی و اطاعت کردن از فرمان و دستور توست و نور چشم های من در خدمت آستان و درگاه توست. اگر اراده و اختیار این کارها را داشتم، حتی یک لحظه از خدمت به تو آسوده و بی خیال نمی شدم، اما تو مرا زیر دست و غلام آفریده ای به همین علت دیر به خدمت و نیایش و عبادت تو حاضر می شوم.
آرایه های ادبی: روشنایی چشم در چیزی بودن: کنایه از اهمیت و عزیز بودن آن چیز
نکات دستوری: ماضی استمراری (نمی آسودم)
الهی: منادا
هوای دل من: گروه نهادی
می آیم: فعل مضارع اخباری
شبی دزدی درآمد و چادرش برداشت. خواست تا ببرد، راه ندید. چادر بر جای نهاد. بعد ار آن، راه باز یافت. دگر بار چادر برداشت و راه باز ندید؛ همچنین تا هفت نوبت.
معنی: در یک شب دزدی به منزل آن ها آمد و چادر او (رابعه) را برداشت و خواست برود اما راه خروج را پیدا نکرد. چادر را سر جایش گذاشت . بعد از آن، راه خروج را پیدا کرد. به همین شکل این کار را هفت بار تکرار کرد.
نکات دستوری: بازیافت: فعل پیشوندی، ماضی ساده
از گوشهٔ صومعه آواز درآمد که: «ای مرد! خود را رنجه مدار که او چند سال است تا به ما دل سپرده است. ابلیس زهره ندارد که گِردِ او گَردد؛ دزد را کی زَهرۀ آن بوَد که گِرد چادر او گردد؟ تو خود را مرنجان ای طرّار! که اگر یک دوست خفته است، دوست دیگر بیدار است».
معنی: از گوشه عبادتگاه صدای بلندی به گوش رسید که ای مرد! به خود سختی نده، زیرا او چند سال است که دلش را به ما داده است. شیطان جرئت ندارد که اطراف او نزدیک شود و صدمه ای به او برساند. دزد چگونه میتواند به او نزدیک شود و به او آسیب برساند؟ تو خود را آزار نده ای دزد، زیرا اگر یک دوست (بنده خوب خدا) در خواب است، دوست بسیار با ارزش او (خداوند) بیدار است و مراقب اوست.
آرایه های ادبی: دل سپردن: کنایه از علاقهمند شدن، عاشق شدن
زهره: مجازاً جرئت (در اصل کیسه صفراست که به کبد متصل است و مایعی زرد و تلخ در آن است.)
دوست (در دوست دیگر بیدار است): استعاره از خداوند
خفته و بیدار: تضاد
نکات دستوری: دزد را کی زهره آن بود که گرد او گردد؟ جمله استفهام انکاری => جرات ندارد.
معنی لغات و کلمه های مهم درس ۱۱ یازدهم فارسی نهم
نقل است: گفتهاند
رابعه: در لغت به معنی چهارم (در این جا اسم زن عارف مشهور قرن دوم هجری است.)
در وجود آمد: به دنیا آمد
چندان: به اندازه کافی
جامه: لباس
عیال: همسر، خانواده
فلان: اشاره به یک شخص یا یک چیز نامعلوم و مبهم
عهد: پیمان
مخلوق: بندگان خدا، آفریده
دل تنگ: ناراحت
بخفت: خوابید
علیهالسلام: درود و رحمت خدا بر او باد
سیّده: سرور، بزرگ (مونث)
امّت: پیروان یک دین و پیغمبر، اینجا منظور مسلمانان
شفاعت: خواهش و میانجیگری
قحطی: خشکسالی
متفرّق: پراکنده
درم: درهم، سکه نقره
خواجه: سرور، صاحب، مرد ثروتمند
مشقّت: سختی
غریب: بیگانه، ناآشنا
الاّ: مگر، به جز
رضا: خشنودی
جاهیت: جاهی برای تو
جاه: مقام، شکوه
مقرّبان: نزدیک شدگان، کسی که نزد خداوند منزلت پیدا کرده باشد.
دایم: همیشه
همه شب: تمام شب
تا روز بر پای بود: تا صبح مشغول عبادت بود
از خواب در آمد: بیدار شد.
هوا: میل
موافقت: همراهی، سازگار بودن
استی: میبود ، باشد
از آن: به این علّت
همچنین: به همین شکل و ترتیب
صومعه: عبادتگاه، محل عبادت
رنجه: ناراحت، آزرده
ابلیس: شیطان
زهره: جرأت، شهامت
طرّار: دزد، راهزن
همچنین بخوانید: معنی کلمات و آرایه های حکایت نیک رایان فارسی نهم
توجه: شما دانش آموزان پایه نهم متوسطه اول عزیز اگر می خواهید به راحتی به معنی کلمات و جواب سوال های کتاب فارسی نهم دسترسی داشته باشید، تنها کافیه جواب و معنی کلمات درس مورد نظرتان را به همراه عبارت « ماگرتا » در گوگل جست و جو کنید.
در انتها امیدواریم که جواب معنی کلمات و آرایه های درس ۱۱ یازدهم زن پارسا ادبیات فارسی نهم متوسطه اول ، برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید. 🤗
خیلی خوب بود..
البته «چراغی روغن بخواه»
منظور ” چراغ روغن چراغی” است که به صورت ظرفی سفالی یا فلزی می ساختن و روغن کنجد یا روغن پنبه دانه و… در اون میریختند.بعد فیتیله ای پنبه ای داخل روغن میذاشتن و یک سر فیتیله را بیرون میذاشتن و روشنش میکردن.
منظور چراغ روغن چراغیه چون اول متن گفته چراغی نبود… پس تا وقتی چراغی نباشه، روغن را میخواهد درچه بریزد؟
ممنان☆♤
ممنون
ممنون بابت اطلاعات کامل و مفیدتون .
عالی .
عالی
خيلی خوب 😌😌💯👏🏻
عالی
سلام بسیار خوب و عالی
عالی 👌👌
عالیییی بود ایول
خیلی خوبه 🌹🌹🌹
خیلی خوب
عالی بود
عالی بود👍🏻
عالی بود 👍🏻
ارعـع
عالیه ایولا
ارشام علمی هستی؟
خوب
عالی
عالی
خیلی خوب است.