معنی حکایت به خدا چه بگویم فارسی هشتم
بازنویسی و معنای کامل حکایت «به خدا چه بگویم» از صفحه 16 کتاب فارسی پایه هشتم
معنی کلمات و مفهم حکایت به خدا چه بگویم فارسی هشتم از صفحه ۱۶ کتاب را در ادامه در بخش آموزش و پرورش ماگرتا برای شما دانش آموز عزیز آماده کرده ایم.
مطلب پیشنهادی: معنی درس اول پیش از اینها فارسی هشتم
معنی حکایت به خدا چه بگویم صفحه ۱۶ فارسی هشتم
روزی غلامی گوسفندان اربابش را به صحرا برد. گوسفندان در دشت، سرگرم چَرا بودند که مسافری از راه رسید و با دیدن انبوه گوسفندان، به سراغ آن غلام (چوپان) رفت و گفت: «از این همه گوسفندانت، یکی را به من بده.»
چوپان گفت: «نه، نمیتوانم این کار را بکنم؛ هرگز!»
مسافر گفت: «یکی را به من بفروش»
چوپان گفت: «گوسفندان از آن من نیست.»
مرد گفت: «خداوندش را بگوی که گرگ بِبُرد.»
غلام گفت: «به خدای چه بگویم؟!»
رساله قشیریه
همچنین بخوانید: پاسخ سوالات درس اول فارسی هشتم
✅ معنی حکایت:
روزی غلامی گوسفندهای رییس اش به صحرا برد. گوسفندان در حال چریدن در صحرا و علف خودن بودن که یک مسافر از جلوی آن ها رد شد و با دیدن تعداد زیاد گوسفندان پیش چوپان گله رفت و گفت : تو این همه گوسفند داری، یکی از آنها را به من بده.
چوپان گفت : «من اصلا نمی توانم همچین کاری بکنم»، مسافر گفت: «پس لااقل یکی از گوسفندان را به من بفروش». چوپان گفت: من اصلا صاحب گوسفندها نیستم که اختیار آن را داشته باشم یکی از آنها را به تو بفروشم. سپس مرد مسافر مجددا پافشاری کرد و گفت گفت: خب به صاحبش بگو که گرگ یکی از گوسفندان را برده است. اینطوری هم تو سود کرده ای و هم من. چوپان پاسخ داد : به خدا چه بگویم؟! خدا را که نمیتوانم گول بزنم. او همه چیز را میبیند و میداند.
✅ در این نوشته معنی حکایت به خدا چه بگویم فارسی هشتم را مرور کردیم، جهت مشاهده بازنویسی سایر حکایت ها نام آن را به همراه عبارت ماگرتا در گوگل سرچ نمایید. همچنین اگر سوالی دارید آن را از قسمت نظرات بپرسید.
ایکاش پیشش رو هم میذاشتن🥺
عالی و آموزنده
عالی
خیلی زیبا♥️
بسیار عالی
عالییییی
بسیار زیبا و آموزنده
ممنون از معنی زیبا نثر
عالی ممنون خیلی مفید بود🫠♥
عالیی
درود دوست دارم مطالب بیشتری بیاموزم
ممنون بابت مطالب خوبتون