انشا صحنه ورود یک موش به خانه پایه هشتم + متن طنز
انشا صفحه 42 کتاب نگارش پایه هشتم، انشاء درباره لحظه ورود یک موش به منزل
انشا صحنه ورود یک موش به خانه صفحه 42 نگارش هشتم ؛ برای مشاهده متن طنز در مورد لحظه ورود یک موش به خانه در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه باشید.
مطلب پیشنهادی: انشا درباره درد دل یک موش آزمایشگاهی
انشا صحنه ورود یک موش به خانه صفحه 42 نگارش هشتم
مقدمه: ساعت ۵ بعد از ظهر بود و من مثل همیشه روی تختم خوابیده بودم که ناگهان صدای جیغ مادرم را شنیدم، درست همان موقع تلفن خانه نیز زنگ خورد و من دیگه کلا از خواب بیدار شدم. دیدم کسی تلفن خانه را بر نمی دارد و خیلی ترسیدم و سریعا از اتاق بیرون آمدم و با یک صحنه خنده دار مواجهه شدم، همه خانواده با آن بزرگی در حال فرار از دست یک موجود خیلی کوچک بودند و هیچکس جرئت نمی کرد سمت تلفن برود زیرا موش هم در آنجا بود.
بدنه: در همان لحظه، نخستین چیزی که به نظرم رسید این بود که با طی آشپزخانه موش را از خانه بیرون کنم اما وقتی رفتم تو آشپزخانه یه موش وحشت زده دیگه از زیر کابینت بیرون آمد و من آنقدر جیغ زدم که تا دو ساعت گوش های پدرم سوت می زد. چشمتان روز بد نبینه که ما حواسمان پرت شد و این دو تا موش را گم کردیم.
اما بالاخره پدر موش ها را پیدا کرد. هر دوی آن ها با ظاهری مظلوم گوشه آشپزخانه پنهان شده بودند و انگار متوجه بلایی که پدرم می خواهد سرشان بیاورد شده بودند. در همین لحظه پدرم ماموریت را شروع کرد و با مگس کشی که کاملا ناکارآمد به نظر می رسید، توانست ظرف مدت چند ثانیه موش ها را از پا در بیاورد. پدرم با ضربات محکمی به سر و بدن موش ها می زد و آن ها را از راهی که آمده بودند فراری داد.
نتیجه گیری: موش ها یکی از جوندگانی هستند که دیدن آنها در خانه خوب نیست زیرا به سرعت تعداد آن ها بیشتر می شود و بیماری های قابل انتقال به انسان را منتقل می کنند. انسان به راحتی می تواند به بیماری های مختلف از مدفوع جوندگان مبتلا شود و همیشه باید از این جوندگان دوری کند.
مقدمه: همه ما از ورود موش به خانه حس خوبی نداریم، انگار چندش آور است و موجب ناراحتی و نوعی اضطراب چون موجودی موذی، آزار دهنده است.
بدنه: موش موجودی نفرت انگیز است که وقتی وارد هر خانه ای گردد، همه چیز را خراب کرده، ریز ریز کرده و گاهی سرمایه افراد را به باد می دهد. این موجود عجیب همیشه سعی می کند دور از چشم انسان وارد حریم زندگی شده و همه چیز را از زیر دندان ریز و تیزش گذرانده و نابود می کند.
من و مادر همیشه مراقب بودیم تا وارد خانه نشود، اما یک روز که در اوج کار بودیم من دیدیم که انگار درب پذیرایی باز شد و آرام آرام وارد اتاق شد و در کنار پشتی ماوی گرفت. موش زیرک وقتی متوجه شد که آدم ها در اتاق هستند، حتی مراقب نفس هایش بود.
من با اشاره به مادرم نشان دادم که ساکت باش و حرکت نکن! مادر که متوجه حرف من نشده بود با صدای بلند گفت چیه ادا در میاری، من که نمی خواستم صدا داشته باشم، دوباره با انگشت اشاره به مادر گفتم که ساکت باش و به پشتی اشاره کردم، مادر نزدیک آمد و گفت وای خدایا، وای و از حال رفت. مادر در آشپزخانه نشست و موش هم کمی جلوتر رفت و ناپدید شد.
من هم به آرامی به سمت پشتی رفتم و چادر مادر را به جلوی پشتی گذاشتم ولی موشی در کار نبود. اما مطمئن بودم که موش داخل خانه شده است و باید هر چه سریعتر از خانه بیرون انداخته شود وگرنه همه چیز جویده می شود. آن روز گذشت و من و مادر نتوانستیم کاری کنیم.
چند روزی به همین منوال گذشت که روزی مادر گفت مسیر موش را دیده و می داند که از کجا حرکت می کند، من هم دوان دوان رفتم و چسب موشی گرفتم و برگشتم، فردا صبح زود بود که برای همیشه از دست آن موش موذی خلاص شدیم و بیرون انداخته شد.
نتیجه گیری: مراقب موش های موذی که وارد زندگی می شوند باشید، شیطان هم یک موش موذی است که آرام آرام همه چیز زندگی شما را خراب کرده و نابود می کند.
مقدمه: موش ها از جمله موجوداتی هستند که انسان را سخت آزار می دهند و موجب از بین رفتن آرامش می گردند، پس با تدبیر و دانایی راه ورود هر نوع موش را به زندگی ببندیم.
بدنه: ما منزل خود را فروختیم و مجبور شدیم که اسباب کشی کنیم، اما وقتی وارد خانه جدید شدیم حواسمان به موش های زبل و جسور نبود، وقتی اسباب و لوازم را چیدیم و همه جا مرتب و دلخواه شد، کم کم به فکر زدن بخاری و گرم کردن خانه شدیم، ما در آبان ماه اسباب کشی داشتیم و هوا کمی سرد بود.
من دقیقا در کنار هوا کش بخاری به حالت نیمه خواب بودم که احساس کردم صدای خش خش و حرکت حیوانی ریز به گوشم می رسد، کم کم حس کردم موش است که آرام آرام می رسد، درب بخاری را کنار گذاشته بودیم و شرایط مهیا برای ورود موش زیرک، از زیر پتو داشتم نگاه می کردم که دیدم آرام آرام از دیوار پایین می آید، بی آنکه حرفی بزنم، بلند شدم و سطل زباله را که کنارم بود برداشتم و منتظر سقوط موش بخت برگشته شدم.
این موجود که از هیچ جا خبر نداشت بی اختیار داخل سطل افتاد و من هم که چاره ای نداشتم فوری درب ظرف را بستم و با صدای بلند اهل خانه را صدا کردم و مادر هم کلی تشویقم کرد که توانستم موش را شکار کنم. اما این حیوان خزنده زبل چه قدر تیز و زرنگ است، چند بار از لوله بخاری پایین را نگاه کرد و بی آنکه مرا ببیند، خزید و وارد خانه شد، من که منتظر چنین لحظه ای بودم خیلی سریع بر خاستم و این موجود را شکار کردم.
اما گاهی موشهایی وارد زندگی ما می شوند که ما را به نابودی، فنا، انزوا، گناه و بدبختی می کشانند. شیطان، دوست نادان، زن فریبنده، مال حرام و هزاران مورد دیگر که هستی ما را به باد می دهند، مراقب این موجودات موذی و پر درد سر باشیم.
نتیجه گیری: انسان موجودی است که همواره باید مراقب خودش، زندگی و فرزندان و اطرافیانش باشد. چه بسیار سهل انگاری که جوندگان ایمان و اخلاق را وارد زندگی کرده و پس از مدتی همه چیز بر باد خواهد رفت. خلأهای زندگی خود را دریابید و از ورود هر نوع موجود آزار دهنده به حریمتان پیشگیری کنید.
همچنین بخوانید: انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید
✳️ به پایان فعالیت صفحه 42 نگارش هشتم که درباره انشایی در مورد صحنه ورود یک موش به خانه بود رسیدیم، برای مشاهده پاسخ سایر صفحات کافیست آن را به همراه عبارت «ماگرتا» در گوگل جست و جو کنید. همچنین از قسمت دیدگاه نیز می توانید با ما در ارتباط باشید.
😱😱من اولین بار موش دیده بودم یه جیغ بنفش کشیدم بقیه ریسه رفتن
بسیار عالی بود ولی صحنه موش وارد خانه بشه واقعا خنده داره
عالی بود