مطلب پیشنهادی :
ad
+
ادبیاتفرهنگ و هنر

انشا در مورد کلاغ خواست راه رفتن کبک یاد بگیرد، راه رفتن خودش هم یادش رفت

انشاء دانش آموزی و ساده روان در مورد کلاغ خواست راه رفتن کبک یاد بگیرد راه رفتن خودش هم یادش رفت از آن با مقدمه و نتیجه گیری و توصیفات زیبا

انشا در مورد کلاغ خواست راه رفتن کبک یاد بگیرد، راه رفتن خودش هم یادش رفت: گاهی یکی از رفتارهای یک نفر لذت می برد و دوست دارد آن را انجام دهد ولی موفق نمی شود، برای دریافت اطلاعات بیشتر در بخش انشا ماگرتا با ما همراه شوید.

انشا پیشنهادی : انشا درباره آلودگی رود و جلوگیری از آن

انشا در مورد کلاغ خواست راه رفتن کبک یاد بگیرد، راه رفتن خودش هم یادش رفت

انشا در مورد کلاغ خواست راه رفتن کبک یاد بگیرد، راه رفتن خودش هم یادش رفت

مقدمه: کلاغ هر روز منتظر آمدن کبک می نشست و نگاه می کرد. کبک در ادبیات فارسی سمبل راه رفتن زیبا و جذاب می باشد که خرامان خرامان و با عشوه راه می رود. اما کلاغ فقط نگاه کرد و چیزی یاد نگرفت.

بدنه: خرامان خرامان از مسیر کلاغ می رفت و دل کلاغ می برد، پرهای آراسته و رنگ زیبا، کلاغ با حسرت نگاه می کرد و دوست داشت مثل کبک دلبری کند. هر روز در همان قرار گاه می ماند و نگاه می کرد و پس از رفتن کبک شروع به تمرین کردن می نمود.

دوتا غلط می رفت و یکی درست، پاهایش به هم می خورد و گاهی هم زخمی می شد، این یعنی تقلید کورکورانه و دیدن ظاهر مردم، هیچ وقت فکر نکرد که من کلاغم و چه قدر ارتفاع پروازم بلند است، پرهایم سیاه است و حیای من بی نظیر است، فقط به پرهای کبک و خرامیدنش نگاه می کرد، نمی دانست که سرش همیشه در برف است و مردم را نمی بیند و از نظرات مردم در مورد خودش خبر ندارد.

هر روز سعی می کرد مثل کبک راه برود ولی ناگهان فهمید که راه رفتن خودش را هم یادش رفته و نمی تواند خوب و سریع پرواز کند. کم کم به خودش آمد و گفت این چه کاری است که من کرده ام، بال و پرم سیاه و دمم بلند و درختان بلند جایگاه من است.

همه جای جهان زیر بال و پر من است و من پرنده روز های سرد زمستان و گرمای طاقت فرسایی تابستانم، چرا باید خودم و توانمندی های خودم را از یاد ببرم. باید به راه و روش خودم راه بروم و منتظر هیچ کس نباشم.

نتیجه گیری: همیشه شیوه زندگی خودتان را ادامه دهید و ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید.

انشا درباره کلاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودش هم یادش رفت

مقدمه : دختر همسایه هر روز یک مدل لباس می پوشید و می زد بیرون، هر بار که از مادر می پرسیدم چرا هر روز به این روز است در جواب من می گفت از دختر خاله اش تقلید می کند.

بدنه: با خودم فکر کردم یعنی خودش عقل ندارد و باید دیگران بگویند که چه لباسی بپوشد. آری بعضی افراد اختیار زندگی خود را به دست دیگران می دهند و آب هم نمی خورند. حتی شیوه صحبت خود را هم مانند دیگران می کنند، کم کم مدل زندگی دیگران را به خود دیکته می کنند و حتی کلمات دیگران را به کار می برند مانند کلاغی که در خلوت تمرین راه رفتن کبک کرد و دید که راه رفتن خودش هم از یادش رفته و سرگردان است.

کم کم کلاغ به خودش آمد و دید که همه به او خنده می کنند که از حیوان کوچک تر پیروی کرده و عقل و هوش و ذکاوت خود را از یاد برده و  عزت نفس خود را فراموش کرده و خود را ضعیف جلوه می دهد. این ماجرا درس عبرتی باشد برای کسانی که کسانیست که راه و رسم زندگی خود را از دست داده اند و منتظر نظرات دیگران می مانند کلاغ همان که هیچ برنامه‌ای برای زندگی خودش ندارد و هر روز صبح منتظر است تا دیگری از راه برسد و به او شیوه زندگی ارائه دهد.

تقلید کورکورانه ونگاه کردن به راه و رسم زندگی مردم موجب نابودی فرد می گردد، چرا که هیچ وقت دو زندگی شرایط مشترک ندارند و هر کس باید خودش طبق شرایط منزل و  افراد خانواده و روابطش زندگی کند. یک روز صبح وقتی کلاغ از خواب برخاست و پر هایش نگاه کرد و با خود گفت مگه این بال و پر ها چه ایرادی دارند که من دوست دارم  مانند کپک راه بروم بال و پرم زیبا نیست که هست، پرواز نمی توانم بکنم که میتوانم، پس چرا باید به حیوان ریزی مانند کبک نگاه کنم و منتظر بمانم. 

با خود تصمیم گرفت که برای همیشه تقلید کردن از دیگران را کنار گذاشته و خودش برای شرایط زندگیش برنامه‌ریزی کند. صبح روز بعد کلاغ در حالی که خوشحال و خندان بود روش خود را به شیوه کاملا جدید تغییر داد و برای خودش برنامه ریزی کرد.

کم کم اعتبار کلاغ هم بالا رفت و دانست که برای موفقیت و بهروزی باید خودش باشد و خودش. تقلید و چشم و هم چشمی زندگی مردم را نابود کرده و خودشان نمی دانند.

نتیجه گیری: هر گاه خواستید از کسی تقلید کنید به این چند جمله خوب دقت کنید که آیا دیگران اگر چاه بیفتند من هم باید بیفتم .

انشاء های پیشنهادی :
انشا در مورد زبان فارسی
و
انشا در مورد خانه و خانواده
و
انشا در مورد چرا به مدرسه می رویم

☑️ به پایان انشا درباره کلاغ خواست راه رفتن کبک یاد بگیرد راه رفتن خودش هم یادش رفت رسیدیم. برای درج دیدگاه می توانید از بخش نظرات در انتهای همین مطلب استفاده نمایید.

طهرانی

بنیانگذار مجله اینترنتی ماگرتا و متخصص سئو ، کارشناس تولید محتوا ، هم‌چنین ۱۰ سال تجربه سئو ، تحلیل و آنالیز سایت ها را دارم و رشته من فناوری اطلاعات (IT) است . حدود ۵ سال است که بازاریابی دیجیتال را شروع کردم. هدف من بالا بردن سرانه مطالعه کشور است و اون هدف الان ماگرتا ست.

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 + سه =