ادبیاتفرهنگ و هنر

معنی شعر در امواج سند درس سوم فارسی یازدهم ❤️+ آرایه های ادبی

گام به گام معنی متن و لغات و ارایه های قلمرو ادبی و زبانی و فکری شعر در امواج سند درس 3 سوم ادبیات فارسی یازدهم

معنی شعر در امواج سند درس سوم فارسی یازدهم ؛ در این نوشته با معنی کلمات و آرایه های قلمرو ادبی و زبانی و فکری متن شعر در امواج سند درس ۳ سوم کتاب ادبیات فارسی یازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای آشنا می شوید. در ادامه با بخش آموزش و پرورش ماگرتا همراه ما باشید

همچنین بخوانید: معنی و آرایه های درس پنجم فارسی یازدهم

معنی و آرایه های شعر در امواج سند درس سوم فارسی یازدهم
معنی و آرایه های شعر در امواج سند درس سوم فارسی یازدهم

معنی و ارایه های ادبی و زبانی شعر در امواج سند درس 3 سوم فارسی یازدهم

در زیر می توانید قلمرو ادبی و زبانی و معنی بیت های شعر در امواج سند درس ۳ سوم ادبیات فارسی یازدهم را مشاهده نمایید:

این شعر در موردِ دلاوری های جلال الدّین محمّد خوارزمشاه است که در برابر چنگیزخان مغول ،با شجاعت ایستادگی کرد و دکتر مهدی حمیدی (1293-1365 ه.ش) از شاعران توانای معاصر، شهامت و پایداری او را در سروده ای زیبا (در قالب چهار پاره یا دوبیتی به هم پیوسته) به تصویر کشیده است.

قالب و وزن شعر در امواج سند چیست ؟

پاسخ: قالب: چهار پاره یا دوبیتی پیوسته / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی)

۱- به مغرب، سینه مالان قرص خورشید / نهان می‌گشت پشت کوهساران

معنی (قلمرو فکری): قرص خورشید، به آرامی و در کمال ناتوانی ، سینه خیز در پشت کوه ها پنهان می شود. (خورشید عظمت و جاه و جلالِ حکومت خوارزمشاهیان روبه نابودی بود.)

قلمرو زبانی: سینه مالان: سینه خیز (صفت فاعلی مرکب کوتاه)

قلمرو ادبی: سینه خیز رفتن خورشید: تشخیص

پیام: غروب، خور خفت

۲- فرومی‌ریخت گردی زعفران رنگ / به روی نیزه‌ها و نیزه داران

معنی (قلمرو فکری): و نور طلایی خود را مانند گردی (پودری) زرد رنگ بر جنگجویان و نیزه‌هایشان می‌پاشید.

قلمرو زبانی: فرومی‌ریخت (بن ماضی: فروریخت، بن مضارع: فرو ریز)

قلمرو ادبی: گرد زعفران رنگ: استعاره از پرتو خورشید
گردی زعفران رنگ: تشبیه (گردی همانند زعفران)
واژه آرایی: نیزه

پیام: تابش خورشید

۳- ز هر سو بر سواری غلت می خورد / تن سنگین اسبی تیر خورده

معنی (قلمرو فکری): از هر سو تن اسبان تیرخورده بود که بر روی سواران می‌افتاد.

قلمرو زبانی: سنگین: پروزن

قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»

پیام: توصیف نبردگاه

۴- به زیر باره می نالید از درد / سوار زخم دار نیم مرده

معنی (قلمرو فکری): سوارکاری که زخمی و نیم مرده بود زیر لاشه اسبان از درد می نالید.

قلمرو زبانی: باره: اسب

قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»

پیام: توصیف آوردگاه

۵- نهان می‌گشت روی روشن روز / به زیر دامن شب در سیاهی

معنی (قلمرو فکری): روز آرام آرام به پایان می‌رسید و تاریکی شب همه جا را فرا می‌گرفت.

قلمرو زبانی: نهان: پنهان

قلمرو ادبی: روی روشن روز: جانبخشی
روز: مجاز از خورشید به علاقه لازمیه
دامن شب: جانبخشی
روز، شب: تضاد
واج آرایی: «ر»

پیام: توصیف غروب

۶- در آن تاریک شب می‌گشت پنهان / فروغ خرگه خوارزمشاهی

معنی (قلمرو فکری): در آن شب سیاه، درخشش خیمه و حکومت خوارزمشاهیان نیز داشت رو به تاریک و خاموش شدن می‌رفت.

قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی
خرگه: خیمه بزرگ، سراپرده بزرگ
خوارزمشاهیان: دودمانی شاهی پس از فرمانروایی سلجوقیان

قلمرو ادبی: خرگه: مجاز از توان و شکوه خوارزمشاهیان.

پیام: شکست خوارزمشاهیان

۷- به خوناب شفق در دامن شام / به خون آلوده ایران کهن دید

معنی (قلمرو فکری): جلال الدین هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ایران با عظمت در خون فرو خواهد رفت.

قلمرو زبانی: شفق: سرخی آسمان هنگام غروب خورشید

قلمرو ادبی: خوناب شفق: اضافه تشبیهی
دامن شام: اضافه استعاری
کنایه: در خون نشستن كنايه از كشته شدن و نابود شدن

پیام: پیش بینی شکست ایران

۸- در آن دریای خون در قرص خورشید / غروب آفتاب خویشتن دید

معنی (قلمرو فکری): با دیدن غروب خورشید، غروب عمر خود و پایان زندگی‌اش را احساس کرد.

قلمرو زبانی: قرص: گرده

قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از سرخی شفق هنگام غروب
غروب آفتاب خویشتن: کنایه از نابودی
اغراق
آفتاب خویشتن: اضافه تشبیهی
واج ‏آرایی «د»، «ی»

پیام: شکست خوارزمشاه

۹- چه اندیشید آن  دم، کس ندانست / که مژگانش به خون دیده تر شد

معنی (قلمرو فکری): اوضاع بگونه‌ای بود که در غروب آفتاب و دریای خونی که از کشته شدگان بوجود آمده بود، نابودی خورشید حکومت خود را نیز به چشم می‌دید.

قلمرو زبانی: دم: نفس
دیده: چشم

قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه
به خون دیده تر شدن: اشک، کنایه از به شدت گریستن

پیام: اندوه سلطان جلال الدین

۱۰- چو آتش در سپاه دشمن افتاد / ز آتش هم کمی سوزنده تر شد

معنی (قلمرو فکری): جلال الدین خوارزمشاه که مانند آتش سوزنده شده بود به سپاه مغولان حمله کرد و چنان می‌جنگید که گویی از خود آتش نیز سوزنده‌تر شده است.

قلمرو زبانی: چو: مانند
هم: نیز

قلمرو ادبی: چو آتش: تشبیه
واژه آرایی: آتش
اغراق

پیام: تاخت و تاز جلال الدین

۱۱- در آن باران تیر و برق پولاد / میان شام رستاخیز می‌گشت

معنی (قلمرو فکری): در آن شب که گویی قیامت برپا شده بود، میان باران تیر و برق شمشیر، مبارزه می‌کرد.

قلمرو زبانی: برق:‌ درخشش
پولاد: فولاد

قلمرو ادبی: باران تیر: اضافه تشبیهی
پولاد: مجاز از شمشیر
شام رستاخیز: استعاره از جبهه جنگ

پیام: توصیف نبرد سلطان جلال الدین

۱۲- در آن دریاى خون در دشت تاریک / به  دنبال سر چنگیز می‌گشت

معنی (قلمرو فکری): در آن شب و دشت تاریک که از کشته شدگان مانند دریای خون شده بود جلال الدین به دنبال چنگیز می‌گشت تا سر از تنش جدا کند.

قلمرو زبانی: دشت:‌ هامون

قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از میدان جنگ
اغراق
به دنبال سر کسی گشتن: کنایه از نابود کردن او

پیام: کوشش برای کشتن چنگیز

۱۳- بدان شمشیر تیز عافیت سوز / در آن انبوه، کار مرگ می‌کرد

معنی (قلمرو فکری): جلال الدین با شمشیر برّنده و کشنده اش سربازان مغول را می‌کشت و نابود می‌کرد.

قلمرو زبانی: عافیت: تندرستی
عافیت سوز: برّنده و کشنده (صفت فاعلی مرکب مرخم)

قلمرو ادبی: کار مرگ کردن: کنایه از کشتن
انبوه: ازدحام

پیام: دلاوری جلال الدین

۱۴- ولی چندان که برگ از شاخه می‌ریخت / دو چندان می‌شکفت و برگ می‌کرد

معنی (قلمرو فکری): اما هر چه می‌کشت، دو برابر آن افراد به جنگ او می‌آمدند.

قلمرو زبانی: دوچندان: دو برابر
شکفتن: شکوفه کردن (بن ماضی: شکفت؛ بن مضارع:‌ شکف)
برگ می‌کرد: برگ تولید می‌کرد

قلمرو ادبی: برگ: استعاره از تک تک سربازان مغول
شاخه: استعاره از سپاه مغول
چندان: واژه آرایی

پیام: بسیاری سپاه مغول

۱۵- میان موج می‌رقصید در آب / به رقص مرگ، اخترهای انبوه

معنی (قلمرو فکری): ستاره‌های انبوه آسمان نیز در آب رودخانه، رقص مرگ می‌کردند.

قلمرو زبانی: اختر: ستاره

قلمرو ادبی: رقصیدن ستاره: جانبخشی
رقص مرگ: اضافه استعاری

پیام: توصیف دریا

۱۶- به رود سند می‌غلتید بر هم / ز امواج گران کوه از پی کوه

معنی (قلمرو فکری): در رود سند سپاه ایران مانند کوه‌ها روی هم می‌غلتیدند و کشته می شدند.

قلمرو زبانی: گران: سنگین، عظیم

قلمرو ادبی: کوه: استعاره از سپاه ایران
امواج گران:‌ استعاره از حمله

پیام: کشتار سپاه ایران

۱۷- خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود / دل  شب می‌درید و پیش می‌رفت

معنی (قلمرو فکری): رود سند پر جوش و خروش، عمیق، وسیع و کف‌آلود بود. سیاهی شب را می‌شکافت و پیش می‌رفت.

قلمرو زبانی: خروشان: صداکنان
ژرف: عمیق
بی پهنا: عریض
دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)

قلمرو ادبی: دل شب: سیاهی شب یا نیمه شب، اضافه استعاری و تشخیص
دل شب دریدن: کنایه از در پیش رفتن در تاریکی

پیام: توصیف رود سند

۱۸- از این سدّ روان، در دیده شاه / ز هر موجی هزاران نیش می‌رفت

معنی (قلمرو فکری): هر موج این رود مانند سدّی بود که راه جلال الدین را بسته بود و مانند هزاران نیش بر چشمان جلال الدین فرومی‌رفت؛ چرا که مانع گریز او و خانواده‌اش بود.

قلمرو زبانی: دیده: چشم

قلمرو ادبی: سد روان: استعاره از رود سند؛ متناقض نما
نیش در دیده رفتن: کنایه از آزار و اذیّت دیدن؛ موج مانند نیش در دیده شاه می‌رفت

پیام: مشکل آفرینی رود برای سپاه ایران

۱۹- ز رخسارش فرومی‌ریخت اشکی / بنای زندگی بر آب می‌دید

معنی (قلمرو فکری): اشک از چشمان او جاری می‌شد و پایان زندگی خودش را نیز حس می‌کرد.

قلمرو زبانی: رخسار: چهره

قلمرو ادبی: بنای زندگی: اضافه تشبیهی
بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از ناپایداری

پیام: اندوهان جلال الدین

۲۰- در آن سیماب گون امواج لرزان / خیال تازه ای در خواب می‌دید

معنی (قلمرو فکری): با نگاه کردن به امواج لرزان رود سند، فکر تازه‌ای به ذهنش رسید:

قلمرو زبانی: سیماب: جیوه
گون: مانند

قلمرو ادبی: سیماب گون: مانند جیوه، تشبیه
خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن

۲۱- به یاری خواهم از آن سوی دریا / سوارانی زره پوش و کمان گیر

معنی (قلمرو فکری): می توانم از آن طرف دريا سربازان جنگ جو  و تير انداز به کمک خود بياورم.

قلمرو زبانی: زره: جامه جنگی

قلمرو ادبی: زره پوش، کمان گیر: کنایه از جنگجو

پیام: درخواست نیروی کمکی

۲۲- دمار از جان این غولان کشم سخت / بسوزم خانمان‏هاشان به شمشیر

معنی (قلمرو فکری): من مغولان را به سختی خواهم کشت و با جنگ، خانمانشان را نابود می کنم.

قلمرو زبانی: سخت: از دست دادن
خانمان: خانه و آنچه در آن است

قلمرو ادبی: دمار کشیدن: کنایه از نابود کردن
غول: استعاره از مغولان
شمشیر: مجاز از جنگ
سوختن: کنایه از نابود کردن
واج آرایی: «ن»

پیام: نابود کردن دشمن

۲۳- شبی آمد که می‌باید فدا کرد / به راه مملکت فرزند و زن را

معنی (قلمرو فکری): شبی رسید که زن و فرزند را باید در راه میهن فدا کرد.

قلمرو زبانی: مملکت: کشور

قلمرو ادبی: فرزند، زن: تناسب

پیام: میهن دوستی

۲۴- به پیش دشمنان استاد و جنگید / رهاند از بند اهریمن، وطن را

معنی (قلمرو فکری): او ایستادگی کرد و در برابر این دشمنان جنگید و کشور را از دست این شیطان‌ها نجات داد.

قلمرو زبانی: استاد: مخفف ایستاد، ایستادگی کرد
رهاند: نجات داد
بند: اسارت

قلمرو ادبی: اهریمن: شیطان، استعاره از دشمن
ایستادن در برابر کسی: کنایه از پایداری ورزیدن
اهریمن: استعاره از چنگیز

پیام: ایستادگی سلطان جلال الدین

۲۵- شبی را تا شبی با لشکری خرد  / ز تن‌ها  سر، ز سر‌ها خود افکند

معنی (قلمرو فکری): جلال الدین یک شبانه روز همراه یاران اندک خود سر از تن مغول‌ها و کلاهخود از سر ایشان جدا کرد و آنها را کشت.

قلمرو زبانی: شبی تا شبی: یک شبانه روز
خرد: کوچک
خود: کلاه خود

قلمرو ادبی: تن، سر: تناسب
واژه آرایی: شب، سر
واج آرای: «ش»
از سر خود افکندن: کنایه از جدا کردن سر از تن

پیام: دلاوری سلطان جلال الدین

۲۶- چو لشکر گرد بر گردش گرفتند / چو کشتی، بادپا در رود افکند‍‍‍‍‍‍

معنی (قلمرو فکری): هنگامی که لشکر مغول، محاصره‌اش کردند، اسب خود را مانند کشتی به آب زد تا از رود سند بگذرد.

قلمرو زبانی: «چو» نخست: هنگامی که
گرد بر گرد: پیرامون
«چو» دوم: مانند
بادپا صفت جانشین اسم (اسب بادپا)

قلمرو ادبی: چو کشتی: تشبیه
بادپا: تشبیه (ستوری که مانند باد سریع می دود)
واج آرایی: «گ»، «ر»، «د»
جناس همسان: چو (۱- هنگامی که ۲- مانند)

پیام: قصد عبور از رود

۲۷- چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار / از آن دریای بی پایاب، آسان

معنی (قلمرو فکری): وقتی که او از آن جنگ سخت خود را نجات داد و به آسانی از آن رود عمیق گذشت.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که
گذشتن: عبور کردن (بن ماضی: گذشت؛ بن مضارع: گذر)
دریا: رود بزرگ
پایاب: ته آب که پای بر زمین رسد
بی پایاب: عمیق
موقوف المعانی

قلمرو ادبی: دشوار، آسان: تضاد

پیام: نجات سلطان جلال الدین

۲۸- به فرزندان و یاران گفت چنگیز / که گر فرزند باید، باید این سان

معنی (قلمرو فکری): چنگیز به یاران و فرزندان خود گفت: اگر وجود فرزند لازم است باید مانند جلال الدین دلاور باشد.

قلمرو زبانی: گر: اگر / سان: مانند، گونه

قلمرو ادبی: واژه آرایی: باید

پیام: نصیحت چنگیز به فرزندان

۲۹- به پاس هر وجب خاکی از این ملک / چه بسیار است، آن سرها که رفته

معنی (قلمرو فکری): برای دفاع از هر وجب از این مرز و بوم، انسان‌های بسیاری جان خود را فدا کردند.

قلمرو زبانی: به پاس: به خاطر
ملک: سرزمین

قلمرو ادبی: وجب: مجاز از مقدار اندک
سر: مجاز از سرباز دلاور
رفته: کنایه از درگذشته

پیام: جانبازی برای میهن

۳۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک /  خدا داند چه افسرها که رفته

معنی (قلمرو فکری): فقط خدا می‌داند که به عشق این آب و خاک و پاسداری از هر بخش این سرزمین، چه انسان‌های بزرگی جنگیده‌اند و جان خود را فدا کرده‌اند.

قلمرو زبانی: افسر: تاج و کلاه پادشاهان، صاحب منصب

قلمرو ادبی: ز مستی: کنایه از روی عشق و علاقه به وطن
افسر: مجاز از سرداران
خاک: مجاز از سرزمین ایران
رفته: کنایه از درگذشته

پیام: جانبازی برای میهن

همچنین بخوانید: جواب سوالات کارگاه متن پژوهی درس پنجم فارسی یازدهم

توجه: شما دانش آموزان عزیز و کوشا می توانید برای دسترسی سریع تر و بهتر به مطالب کمک درسی کتاب فارسی پایه یازدهم متوسطه دوم ، کلمه و عبارت « ماگرتا » را به همراه مطلب مورد نظر خود جستجو کنید.

در انتها امیدواریم که مقاله معنی و آرایه های ادبی و زبانی شعر در امواج سند درس 3 سوم کتاب ادبیات فارسی یازدهم ؛ برای شما دانش آموزان عزیز مفید بوده باشد. سوالات خود را در بخش نظرات بیان کنید.

زنجیران

هم‌بنیانگذار ماگرتا ، عاشق دنیای وب و ۷ سالی ست که فعالیت جدی در حوزه اینترنت دارم. تخصص من تولید محتوایی‌ست که مورد نیاز مخاطبان است. مدیر ارشد تیم شبکه های اجتماعی سایت هستم. به قول ماگرتایی‌ها وقت بروز شدنه !

‫13 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده + چهار =